نقش شیشه در معماری ساختمان

   

نقش شیشه در معماری ساختمان :

  نقش شیشه در معماری امروز بسیار چشم گیر و غیر قابل انکار می باشد ، این متریال با وارد شدن در هنر صنعت گونه ی معماری ، تغییراتی شگرف را در این بادی هنری ایجاد کرد . .... 

 

        

      

حضور این متریال در معماری دارای قدمت زیادی می باشد امروز استفاده از شیشه در ایجاد ساختمانها و همچنین دکوراسیون بسیار رایج می باشد. استفاده از شیشه در معماری باعث شوکوفایی این هنر کهن و همچنین پویایی روز افزون این هنر (معماری) گشته است. این مقاله به بررسی یکی از کاربرد های این متریال در معماری می پردازد.
پیشینه ی تاریخی : هر چند تاریخ کشف شیشه دقیقا مشخص نیست ولی تصور می رود که در دوره یونانی، فنیقی ها صنعت شیشه را در ساحل مدیترانه نزدیک شهرصیدا ایجاد کرده باشند. شواهد و قرائن تاریخی نیز نشان می دهند که آنان نیز هنر شیشه گری را در دومین دوره اسارت قوم یهود دربابل از بابلیان آموخته اند، ولی آنچه مسلم است شیشه گری از قدیمی ترین حرفه های بشر است که مستلزم استفاده از آتش بوده است. از بدو پیدایش شیشه، اشیای شیشه ای به خاطر جذابیت و زیبایی، طرفداران زیادی داشته است ومصریان باستان شیشه را به دلیل رنگهای جواهر گونه که از افزودن فلزات واسطه به ترکیب شیشه حاصل می شود درجواهر سازی به کار می بردند. ظروف شیشه ای که امروزه یکی از بخشهای مهم صنعت را تشکیل می دهد در ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد تولید شده است و مردم سومر،‌بابل و آشور نیز بهترین نوع شیشه و صنعت شیشه گری را داشته اند جداول و فرمولهای ترکیب شیشه بابلیان و آشوریان (۶۲۵ سال قبل از میلاد) که در نزدیکی و مجاورت فارس ساکن بوده اند نشان می دهد که این شیشه ها شدیدا قلیایی بوده اند که به دلیل دوام شیمیایی پائین، عمدتا از بین رفته اند. هنر شیشه گری به سبک دوره ساسانی در اوائل دوره اسلامی در سامرا و روی ادامه یافت ولی پس از حمله مغول راه افول را پیمود، به طوریکه شاردن سیاح فرانسوی که در بین سالهای ۱۶۶۴ تا ۱۶۸۱ به ایران سفر کرده است،‌هنر شیشه گری ایران را در کیفیت و سطح پائینی گزارش کرده است.
گونه شناسی: در معماری نوین، تمیچه های شیشه ای ساختاری جالب و عامه پسند هستند. ممکن است تمچه ها روی یک سطح قرار گرفته و شیب ملایمی داشته باشند و منحنی تر از جایگاه را دنبال کنند یا دارای آرایش نیم طبقه بوده تا سطوح را تغییر دهند. تیمچه های میان راهها و مسیرها فقط مخصوص پیاده روها هستند و باید به عنوان راههای نیمه عمومی در اطراف سایت شهر ساخته شوند. از تیمچه ها می توان استفاده های متعددی کرد (خرده فروشی، بخشهای مرکب و ...) بنابراین امکاناتی که ممکن است خارج از ساعات اداری، نظر مشتریان را به خود جلب کند، باید ایجاد شوند. تیمچه ها با ساختارهای شیشه ای توسط میله های فولادی و آلومینیومی یا تخته چند لا محافظت می شوند.
نمونه های کاربردی گالریها و تیمچه ها از جمله عناصر طراحی هستند که مهندسین معمار آنها را دوباره بکار گرفتند. پشت بامهای شفاف آنها باعث گسترش جاده ها ، راهها و مبادین، شده و ساختمانها را به مغازه ها و فروشگاهها متصل می سازند. گالریها و تیمچه ها برای توسعه ی فضای پیاده رو، مقاومت در شرایط هر جوی و مکانی برای ملاقات ساخته می شدند.
سقفهای شفاف شیشه ای و سایه بانها برای اینکه زندگی در نظر ساکنین شهرها و باز دیدکنندگان قابل قبول باشد، سایه بانهای بزرگ شیشه ای نقش مهمی را در معماری و نقشه کشی نوین ایفا می کنند. سایه بانهای شفاف نه تنها در برابر باد و هوا مقاوم هستند بلکه نمای شهرها را هم زینت می دهند. بامهای شفاف کیفیت زندگی در شهرها را بهبود بخشیده اند و همچنین کیفیت اوقات فراغت را بالا برده اند برای مثال این بامها از ویترین مغازه ها در خیابانهای تجاری و در پیاده روها حفاظت می کنند. بامهای شفاف برای استخرهای شنا با امکانات ورزشی و ایجاد پناهگاه در برابر هوای نامساعد موثر می باشند. علاوه بر این لازم است وسایل آتش نشانی در ساختمانها موجود بوده و شرایط جوی در خیابانها و دمای هوای مغازه ها، رستورانها و دفاتر به طور نامطلوب تحت تاثیر قرار نگیرد. در بامهای شفاف از این وسایل استفاده می شود:
جامهای شیشه ای سیلیکاتی / هرمی شکل
گنبدهای شیشه ای آکریلی
طاقهایی از جنس آکریل یا پلی کربنات
لایه های متقاطع حاوی الیاف مصهنوعی و موارد مشابه
شیشه نسور
شیشه منحنی (۳ تا ۸ mm به شعاع ۵۰ تا ۲۳۰ mm )

نظرات 41 + ارسال نظر
mojtaba دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:07 http://www.sahelesheni.anzaliblog.com

سلام!خوبید؟ واقعا مطلب جالبی بود مرسی

سلام!چقدر خوبه که به درد تون خورده ...
خواهش.... (-؛ رازقی

رازقی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:11

به به شاپرک خانم از این ورا حتما راه گم کردین...
کجایی بابا پیدات نیست؟سنگین رتگین شدی....

رازقی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:13

راستی غریبه جان کجایی که نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنه تو هم قهری با ما ؟...
دیدی وقتی نیستی جات خالیه(-؛

سعید محمدی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 http://jbhun.blogfa.com

سلام رازقی جان
فعلا مدیر بلاگفا رو برای بار دوم گرفتن و من هیچ مانوری نمیتونم تو وبلاگم بدم .
و یه سری قظایا تو دانشگاه بوجود اومده که فعلا بهتره تبادل لینک نکنیم بزار یه هفته بعد از پایان امتحانت این کارو انجام میدیم . چون کافیه یه نفر از یه وبلاگ جابر خبردار بشه بعد با لینکهایی که ما داریم کلا همه چیز سرمون خراب میشه .
ماجرا شلوغی حدود یه ماه پیش بچه های کلاس ما بود که استاد (گوسفند) پور عیسی را از کلاس انداخته بودند بیرون و واسه همین کلی به اطلاعات ما جواب پس دادیم .
شاپرک در جریان کل ماجرا فکر کنم باشه

جدی؟!!!!!!!!
چطور این همه اتفاق افتاده و من بی خبر موندم؟؟؟؟
تو درست می گی بهتره فعلا تبادل لینک نداشته باشیم تا بعد...
من تو این مدت شاپرک و خیلی کم میبینم...

فرزانه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:36

آخه عزیزم به ارائه پژوهشت برس که این همه روش زحمت کشیدی حیف نیس انقد تو مسائل دیگه وارد میشی ؟در ضمن به کجا رسوندیش؟
خیلی مرموزی آدم باورش نمیشه پسر به اون ساکتی این همه سرش گرم باشه
اگه به حرفم گوش ندی مجبورم دستگیرت کنم آخرین اخطار بود از کمپوتم خبری نیس فقط آبدوغ خیار

ای وای نفوذی چه رئوف شده ببین دکتر جون همه چقدر دوست دارن بعد تو برو از این کارای بدبد انجام بده...

المیرا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

این آدرس جدید بلاگفاست

http://38.113.162.27
بعدشم بچه ها تروخدا مواظب خودتون باشید
دانشگاه ما کوچیکه و برای هیچ فعالیتی مناسب نیست...

المیرا مرسی...
زیاد نگران نباش...
همه چیز ارومه...

فرزانه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:40

رازقی تو بیکاری؟همش اینجایی مثل اینکه فقط من و المیرا و سعید و رازقی بیکاریم بقیه همه تو درسن
یه بار دیگه بگی نفوذی ...
خسته شدم از خشونت دیگه میخوام با پنبه سر ببرم

اره...
بیکار بی عار می چرخیم...
نفوذی{}-:
نه تو همون خشن باقی بمونی خیلی بهتره(-؛

فرزانه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:46

کسی آشنا نداره که با بچه های معماری دانشگاههای سراسری تهران و دیگر دانشگاهها آشنا شیم؟
کسی خونش نزدیک دانشگاه تهران نیست که جزوه دتایلهای ساختمانی ساعد سمیعی رو برام بخره توروخدا بدجور نیازمندم خواهش میکنم کمکم کنین

المیرا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:08 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

من بعد امتحانا میرم تهران برات می خرم عزیزم
نگران نباش (:

ببینم نکنه نوه ی دهقان فداکاری و رو نمی کنی؟!{}-:

سعید محمدی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:51 http://jbhun.blogfa.com

مرسی از ادرس جدید بلاگفا
تو مگه منو دیدی الکی اظهار نظر میکنی .
البته ما با طناب پوسیده دوستان وارد این داستان شدیم .
فرزانه عجب آدمی هستی بابا کی کمپوت خواست تو اون مکان همین که هفته ای یا ماهی یا دو ماهی بیای یه سری به ما بزنی و بیانیه ها رو ازم بگیری و پخشش کنی کا فیه

ببین با این حرفی که زدی جات تو اوین رزرو شده...
تو بیانیه تو بنویس من خودم واست پخشش می کنم{}-:

سعید محمدی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:54 http://jbhun.blogfa.com

المیرا خانم ممنون که به فکر این طور مسایل هستی اما ما که کاری نمیکنیم فقط نمیذاریم استادی حق دانشجو رو بخوره .
اگه از قظایا به طور کاملآگاه میشدی اینطوری حرف نمیزدی و بیشتر تشویق میکردی

المیرا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:38 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

من که نمیدونم قضیه چیه!
شاپرک هم که آپدیت میشه ولی به ما خبر نمیده ((:
به هر حال همین گرفتن حق استاد از دانشجو باعث شد شما ۱ هفته بیمارستان بخوابی!
من کلا نگران همه بچه های دانشگاهم
دلم نمی خواد کسی الکی تو دردسر بیفته همین!

المیرا جان تو زیاد نگران نباش این دکتر حقشه...
چون جونش می خاره واسه اینجور دردسرااا...
کاری که عوض داره گله نداره{}-:

رازقی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:16

راستی دکتر جان شنبه روز پدره یادت نره...
ضرر کردی بدجور حالا باید دوتا کادو بگیری{}-؛

المیرا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:04 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

وااااای چه بازی بود بازی پرتغال و کره
کره ۷ تا گل خورد (((((((((((((((((((((((((=
من الان خیلی شارژم D:

ای هم قاره فروش>-:

غریبه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:15

قضیه بیانیه چیه ؟؟؟؟
نکنه دارید کارای خطرناک میکنید<<<؟؟
ما هم هستیما.....
اوخخ ما که تو دانشگاه شما نیستیم تا خبر دار یم.. چیکار کنیم؟؟؟

بیانیه چیه غریبه جان این بچه ها یکم توهم زدن تو زیاد جدی نگیر.
حالا کجایی این مدت که کم میای به ما سر می زنی نکنه تو
هم امتحان داری؟
دیدی نبودی ازت پرسیدم بعد بگو ما بی معرفتیم...(-: رازقی

فرزانه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:25

یعنی جدا اقا سعید نمی دونی منو المیرا کی هستیم؟بله دیدمیت ما هم تو جلسات کلاسور هستیم.سرویس خبری معماریم
من میخوام تورو دستگیر کنم بندازمت زندان باز رو داری میگی بیام ازت اعلامیه بگیرم؟
بهتره تا لو نرفتی بری روستای پالنگان البته یادت نره نون پختن یاد بگیری

کلاسور!!!!!!!!!!!!
اسمش همین شد؟
حالا ربطش به نشریه ی شما چیه؟...
ولی اگه ربطی هم نداشتنه باشه اسم دهن پر کنیه...
می گم شما رو با این همه سابقه ی درخشان چطوری می ذارن نشریه بزنین....
پارتی دارین؟

فرزانه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:50

رازقی بهتره زود وبلاگتو از عناصر سیاسی پاک کنی والا پای تو هم وسطه
همه جا محاصره شدس هر اقدامی بی فایدس
زود باشین را بیفتین مزدورا

من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!()-:
همش تقصیر دکتر بود اون گفت بیا تو این کار نون داره...
من الان پشیمونم،نادمم،هر نوع همکاری که لازم باشه انجام می دم((-:

المیرا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:11 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

آقا سیل داره میاد من نمیتونم درس بخونم
اگه سیل نبود می خوندما D:

وای ترکیدم از خنده تو چه با مزه ای دختر{}-؛

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 http://jbhun.blogfa.com

حالا میگی سیل داره میاد شما که تو پناهگاه بودید من بعد از یه مدت گفتم برم بیرون یه دوری بزن خدا هم لطف کرد دنیا رو فقط رو سر ما خراب نکرد .

با اون شانسی که تو داری تگرگ نباریده و اب نبردتت خدا کلی بهت لطف کرده{}-:

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 http://jbhun.blogfa.com

میگم اسم المیرا برام آشناهه نگو که ... ولی فرزانه تو رو بیاد نمیارم کسی که با خشونت صحبت کنه از دستاش خون بیگناهان چکه کنه و ...

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 http://jbhun.blogfa.com

عجب بازی کرد آمریکا با برزیل . درسته ۲-۲ مساوی تموم شد ولی انصافن بازی قشنگی بود .

روز پدر تو ذهنم هست فقط روز مادر رو گم کردم البته خودم رو هم گم کردم ولی دیروز جبران کردم .

حالا چیکار کردی؟ببینم از پول شهریه ات بر داشتی...

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 http://jbhun.blogfa.com

قضیه بیمارستان چها روز بود تازه یکی از دلایلش این بود .

و کلا من آدم سیاسی نیستم الکی برای خودتون از کاه کوه نسازید . میدونم دیگه یه نفر میاد اینا رو میخونه بعد جدی میگیره بعد میان منو دستگیر میکنن تا من بخام ثابت کنم که فقط شوخی بود حداقل چهار سال طول میکشه و بعد چهار سال حکم تبرعه من میاد

این یکی رو دیگه همه می دونن ولی جدی جدی یه وقت یکی نیاد پرت و پلا های ما رو که نمک رو زخم بعضی ها می ذاره باور کنن و ...
دکتر من خیلی می ترسم))-:

فرزانه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:17

من همونم که المیرا همش با منه کلا همش با همیم من خون بی گناها از دستم نمی چکه
بالاخره جا زدی
بچه ها کادو چب بخریم من واقعا کلافم چقد این ماه پول خرج کردم مردشور این رشته رو ببرن صد هزار تومن فقط پول کاغذ میدیم این ماهم تولد مامان سپیده شبنم مختاری روز مادر روز پدر همه این ماه نازل بشد
روز مادر و پدرم واسه مادر.مادربزگها.مادرشوهر.مادربزرگهای شوهر به همون نسبت روز پدر به اضافه شوهر واسه همه باید خرید کرد
بعد من میگم المیرا تولد و این مسخره بازیها بده میگی نه
همون بهتر هیچکی به من نه تبریک بگه نه انتظاری داشته باشه

می گم حالا که تو داری این همه خرج می کنی خوب یه چیزی هم واسه من بگیر تا بدم بابام اخه بابام بهم پول نمی ده تا براش روز پدر بخرم)-:

فرزانه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:21

توروخدا بیاید یه کاری کنیم یه منبع درآمد داشته باشیم من متنفرم از بابام پول بگیرم من میخوام مستقل باشم یکی بگه من چی کنم
الی بیا بریم منظریه یه مغازه باز کنیم سبزی و پیاز خورد کنیم و سرخ کنیم سیزی کیلویی ۴۰۰ تومنه اونا میدن خورد کردشو ۸۰۰۰ تومن ماشالا همه خانما هم الان تنبل گلسار زیاد داره اما منظریه نه

اره من و دکتر هم می شیم مسعول پخش البته من می گم کجا ببره دکتر هم می بره،اینطوری خیلی بهتره نههههه....{}-:

المیرا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:08 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

من اگه به اندازه باز کردن یه مغازه تو منظریه پول داشتم که دیگه کار نمی کردم ((((((((((((((((((=

تو غصه ی اونجاش و نخور لابد فرزانه یه چیزی می دونه که می گه ...
فقط فرزانه جون ۳ دانگش باید به اسم من باشه و الا...

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:52 http://jbhun.blogfa.com

آره مغازه از شما ایده و کار و کارگری و حمالی از ما
من میگم بیاین یه گروه شیم بریم به جنگ ... از لحاظ مالی هم ساپورت میشیم به طور عجیب

فرزانه الکی زور نزن من هیچی یادم نمیاد من اصلا نمیدونم کیا میا کیا میرن
مجبور شدم از شهریم استفاده کنم به همین مناسبت من تابستون رو حذف کردم . مگر اینکه هدفمندی یارانه ها پولش بیاد من دوباره تابستون رو بردارم

به جنگ چی می خوای بری فضایی ها...
من جنگ منگ بلد نیستم یهو دیدی کشته شدم اونوقت جواب مادرم کی می ده...
اصلا می دونی چیه پول بابا رو عشقه...{}-؛

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:58 http://jbhun.blogfa.com

آره رازقی فقط دیشب تگرگ رو کم داشتم که نبارید . باز هم جای شکرش باقیه تگرگ میبارید من دیشب کشته میشدم بهتره برم از خدام تشکر کنم . میگم بارون خوبه خدا رحم کرد به ما که تگرگ نبارید باز شما برید بگید خدا اونجوریه خدا اینجوریه

المیرا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:29 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

شما اگه تگرگم می بارید خدارو شکر می کردی که سنگ نباریده!
جدا آقای محمدی خوش بحالت که انقدر ریلکس هستی

فرزانه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:58

بیاید بریم از صندوق مهر امام رضا وام بگیریم اگه یه طرح بدیم که ۱۰نفر مشغول به کار شن ۱۰۰ میلیون تومن وام میدن
من که میگم المیرا بیا همون جعبه کادوهامونو درست کنیم هم مغازه نمی خوایم هم راحته بیا شمع درست کنیم
اگه خونوادم میذاشتن میرفتم عسلویه کار میکردم ای خدا چرا تو این دوره زمونه انقدر زندگی سخته کاش منم مفت خور بودم هی پول بابامو خرج میکردم ککمم نمی گزید اما خجالت میکشم

اهاااااااااااااااایییییییییییییییی مفت خور به کی می گی...
پول بابامه،زحمت می کشه واسه من...
منم بزرگ که شدم جبران می کنم واسش...
حیف که رفیق شاپرکی...
من چیکار کنم که نمی ذاره برم سر کار>-:

فرزانه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:59

من اگه پسر بودم میرفتم کارگری اما الان نه خونوادم میذارن نه مردم جنبشو دارن تو که پسری سعید از کار عار نداشته باش این همه کار

فرزانه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:16

راستی سعید تو که همیشه تهران میری چرا از بچه ها سفارش نمیگیری جزوه های موردنظرشونو نمیخری واسشون؟
بهشونم بگو که مثلا ۵۰۰تومن اضافه تره میدونی همین بچه های ما یه چندتا چیز احتیاج دارن که جلوی دانشگاه تهران میفروشن بعد یه عالمم میخوان البته یه پیشنهاد بودا ناراحت نشی چون من خودم اگه میرفتم این کارو میکردم پیشنهاد کردما

اینو گفتی که بره جزو های تورو بگیره؟
دکتر جان کارت در اومد...ها ها ها...

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:40 http://jbhun.blogfa.com

خر ما از کرگی دم نداشت .
باشه نمیخواستم بگم ولی مجبورم کردی من پنجشنبه یعنی دو روز دیگه دارم میرم تهران بگو چی میخای و ادرس انتشاراتی رو هم کامل بده برات بگیرم .
در ضمن شما از کجا میدونید که من کار نمیکنم . من هیچ وقت از خودم تعریف نمیکنم اما از سه سال پیش دیگه از پدرم پول نگرفتم و هر وقت پولی تو جیبم میزاشت با احترام میگفتم که اینکارو نکنه و شهریم رو هم خودم دارم میدم .

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:45 http://jbhun.blogfa.com

یه چیزی در مورد تگرگ
پاسور خوب رو همه خوب بازی میکنن
اگه تو پوکر باز قهاری باشی باید بتونی از پاسورهای بد به نحو کمال استفاده لازم رو ببری و من سعی میکنم که از این اصل پیروی کنم

شاپرک:
به به آقای محمدی...!
میبینم که اینجا خوب بهتون خوش میگذره...!
دوباره خوش آمدید ما را بپذیرید!
البته با تاخیر فراوان...!
میبینم که شغل جدید هم پیدا کردین!
جزوه!!!!!!!!!
آفرین...
خدا اجرت بده پسرم.... (-:
میگم با رازقی ما خوب رفیق شدیناااا! ((-:

Shaparak سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:18 http://me20r10ma.blogsky.com/

سلاااااااااااااااااام بچه ها................!
وای بچه ها!
شکلکا کجان؟؟؟؟؟؟؟
وایییییییییییییی.....
بعد امتحانا درستش میکنم خووووووب...!
سعیمو میکنم شاید امروز درستش کردم.... (-:
راستی!
همگی خسته ی امتحانات نباشین...
ایشالله که همه رو خوب داده باشین... (-:
برای منم دعا کنین...
فعلا بای....(-:

رازقی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:06

به شاپرک خانم چه عجب فرمودین شما!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شاپرک:
بال بال زدن داشت یادم میرفتااااا!
دلمون واسه شما هم تنگیده بود رازقی جان...

سعید محمدی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:16 http://jbhun.blogfa.com

خوش که چه عرض کنم چشمتون روز بد نبینه .
این سه نفر کلی جرم سیاسی به من زدن و بعد خودشون دادگاهیم کردن و...
آخر ما نفهمیدیم آلاچیق آزاد شد یا نه

رازقی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:26

اره دکتر جان ازاد شد اونم ۶ ماه پیش...

Shaparak چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:33

شما و سیاست؟؟؟؟؟
دور از جون شما.....

سعید محمدی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 http://jbhun.blogfa.com

همه میدونن من آدم سیاسی نیستم بر عکس خیلی اونوری هستم . واقعیت این امر رو میتونی تو وبلاگم ببینی

Shaparak پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:12


فکر کنم دیدم....

Shaparak پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:14

خوب من که گفتم دور از جون شما...
حقیقت این حرفو میتونید تو حرفام ببینید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد