یک روز زندگی...!

        تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

دو روز مانده بود به پایان جهان...

تازه فهمید که زندگی نکرده است...

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده  باقی مانده بود.

پریشان شد و آشفته  و عصبانی...

نزد خدا رفت  تا روز های بیشتری از خدا بگیرد...

داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت  کرد.آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت،خدا سکوت کرد...

به پر و پای فرشته و انسان پیچید،خدا سکوت کرد...

کفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سکوت کرد...

دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد...

خدا سکوتش را شکست و گفت :

« عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت...تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی ، تنها یک روز دیگر باقیست...

بیا و لا اقل این یک روز را زندگی کن...»

لا به لای هق هقش گفت:

اما با یک روز !

با یک روز چه کار می توان کرد!؟

خدا گفت:

« آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمیابد، هزار سال هم به کارش نمی آید...»

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت :

حالا برو و زندگی کن...

او مات و مبهوت ، به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید...

اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد...

قدری ایستاد...بعد با خودش گفت:

وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد، بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم...

آنوقت شروع به دویدن کرد،زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بوئید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند...

می تواند پا روی خورشید بگذارد ...می تواند... 

او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد،زمینی را مالک نشد،مقامی را به دست نیاورد اما ... 

اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید...روی چمن خوابید... 

کفشدوزکی را تماشا کرد...سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمی شناختندش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد... 

او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و بخشید ، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد...

او همان یک روز زندگی کرد... 

اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند ، امروز او در گذشت،کسی که هزار سال زیسته بود!...   

 

منبع:؟؟؟

 

                                                                                                            shaparak 

 

       تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

نظرات 123 + ارسال نظر
رازقی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:58

خیلی قشنگ بود آفرین شاپرک(-؛
کاش به ما هم روزی فرصت این یه روز و بدن...کاش...

خواهش رازقی جان...

المیرا دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:37 http://happyelmira.blogfa.com

شاپرک جونم خیلی قشنگ بود
من همیشه سعی می کنم از تک تک لحظه هام لذت ببرم
امروز تو شهرداری که داشتم می رفتم به همه آدما نگاه می کردم
به نظرم همه دوست داشتنی می اومدن
زندگی خیلی چیزای قشنگی داره
میشه بدترین آدمای زمینو دوست داشت
میشه بخشید و خندید
میشه حتی بدترین اتفاقات هم یه درس باشه برای بهتر زندگی کردن و شاد بودن
میشه از طعم یه بستنی لذت یه دنیارو برد
یا وقتی پاپکورنو با شکلات می خوری
یا وقتی چیپسو با یه عالمه سس می خوری
یا وقتی صدای یه بچه رو می شنوی که تازه زبون باز کرده
یا وقتی پیشیارو تو خیابون می بینی که خودشونو برات لوس می کنن
یا وقتی مادرت بوست می کنه
یا وقتی به یکی کمک می کنی و خوشحالش می کنی
وقتی بالای کوه وای میستی و تمام منظره زیر پاته
یا حتی وقتی تو هوای برفی می خوری زمین
....
بازم بگم ؟
زندگی می تونه هر لحظش قشنگ باشه
غم و غصه برای اینه که قدر شاد بودن رو بیشتر بدونیم

مرسی عزیزم...
چقدر چیزای قشنگ تو ذهنت بود...ماشالله...
خدا زیادش کنه...

shaparak دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:52

فکر کردن به قشنگی های امروز...
محرکه ی قدرت برای فرداست...
برای موفقیت و پیروزی...

المیرا دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:05 http://happyelmira.blogfa.com

زاستی شاپرک آهنگ وب خیلی قشنگه

مرسی عزیزم...

غریبه دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:35

اکه بدونی ۲ روز دیگه نیستی چی کار میکنی؟؟
نه
ابا این همه گناه چی کار کنیم..؟؟
یعنی خدا میبخشه ما را ؟؟
این اولین سوال هر کسی ...
ماون ۲ روز هم زود تمام میشه ما موندیم یکسری کارای خوب و بد
که بداش بیشترند

رازقی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:46

ای بابا المیرا حداقل یه نفس می کشیدی{}-:
آره غریبه جان گناهان ما اونقدر زیاده که از حد و مرز گذشته اما ثانیه ی آخر زندگی هم می شه جبرانشون کرد به شرطی که واقعا بخوای جبران کنی و این همش به خاطر بزرگی و گذشت خداست...

المیرا دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:51 http://happyelmira.blogfa.com

من با بقیه کاری ندارم
من به گناه اعتقاد ندارم
گناه وقتیه که کسیو از عمد آزار بدی
که طبق قانون دنیا نتیجشو می بینی
حداقل نتیجش عذاب وجدانه
اما من با فکر به بهشت و جهنم خودمو افسرده نمی کنم
چون اعتقادی به آتش سوزان جهنم ندارم
"خداوند انتقام نیست بلکه عشق است
تنها تنبیه و مجازات او این است که تمام کسانی را که راه عشق را بسته و یک اثر عاشقانه را متوقف کرده اند، وادار به ادامه آن می کند"

رازقی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:54

این اعتقاد تو یه جورایی درسته ولی کامل نیست....

رازقی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:56

چرا فکر می کنی که با فکر کردن به بهشت و جهنم افسرده می شی؟

المیرا دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 21:31 http://happyelmira.blogfa.com

من خودم عقل دارم احتیاجی ندارم کسی منو با بهشت و جهنم بترسونه!
خودم راه درست و غلط رو تشخیص میدم

رازقی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:48

پس خوش به حالت کاش منم مثل تو بودم(-:

غریبه دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:55

خودم راه درست و غلط رو تشخیص میدم


المیرا یکمی مغروری
واین زیاد خوب نیستش

غریبه دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:59

کی اینجاست؟

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:00

سلام غریبه جان...
اینجوری نگو بالاخره هرکسی عقاید و خصوصیات اخلاقی خاص خودشو داره(-؛

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:02

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:03

خستم
پا هام درد میکنه
می خوام بخوابم

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:04

چیه؟
خونسرد باش((-:

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:05

برو بخواب چون اینجا هیچ خبری نیست...
فقط چرا دیشب نیومدی؟

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:08

کجا ؟
پیش مصطفی؟

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:12

نه وب دکتر آخه دیشب واسش جشن عروسی گرفتیم{}-:

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:16

مبارکه
این دکتر هم دلش خوشه ها زن گرفته واسه چی؟
توی این زمونه مگه میشه ازدواج کرد.الا دکتر چیکارست؟
واقعا دکتر؟؟
ما که ندیدمش شما دیدی دکتر بودش

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:17


رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:20

آره بابا دست هرچی دکتر و از پشت بسته در ضمن کادوت یادت نره که خیتی دلخور می شه...

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:20 http://jbhun.blogfa.com

اول بزار یه چی در مورد جهنم بگم

یه استاد دارم میگه که مگه خداوند ... هست که میخاد انسانهایی رو که با تمام وجود خود ساخته و بعد روح خودش رو از بینی به انسان دمیده رو تو اتیش بندازه

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:22

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا استادت کیه که اینقدر وارده؟

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:23

من اصلا نمیدونم کی و کجاست عروسی؟
در ضمن کسی غریبها را دعوت نکرده..
با اینکه پسر عمو هستیم ولی دورا دور

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:23

راستی دکتر داری شکست نفسی می کنه اونی که عقبه منم اونم ۲-۰...
ولی فکرای خوبی واسه جبرانش دارم{}-:

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:25

صبر کن ببینم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تا نباشد چیزکی غریبه نگوید چیزهااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

shaparak سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:28

سلام...
وای!
مثل اینکه جمع مردونه ست...من میرم...شب خوش!
راستی دکتر...تو وب خودت نوشتم...پروژه هام اجازه ندادن یه پست تبریک بذارم براتون...ایشالله بعدا جبران کنیم....!

فرزانه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:28 http://www.archoekuchak.blogsky.com

بچه ها شما اینجایین<
چقدر خوبه ادم سکوت کنه و فقط گاهی اوقات لبخند بزنه اون انرژی که واسه حرف زدن و خندیدن قراره بذاره رو واسه کارای بزرگتر نگه داره خیلی اینجور ادما واسم جذابن احساس می کنم انقدر قوین که میشه کلی بهشون اعتمائ کرد اما زیاد حرف زدنو خندیدن ادمو بیخود میکنه

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:29

ما بریم
شب خوش
دکتر جان از من به تو گفتن
هنوز دیر نسده بیخیال شو..
پول در اوردن و زندگی سختر از اونیهکه فکرشا کنیا
بیخیال ازدواج شو پسر عمو

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:30

من دارم می رم...

shaparak سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:32

فرزانه جون عجب حرف قشنگی زدی...
منم ار این خلق و خو خیلی خوشم میاد...
برای منم اینجور آدما جذابن...
یادمه یه روز دزباره ی منم همه همین جوری فکر میکردن...
نمیدونم الان هم دربارم همینجوری فکر میکنن یا نه؟!

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:34

باشه غریبه جان

دوستان چند دقیقه پیش یه نفر بهم زنگ زد و حرفای ناجوری زد و گفت عکسهای دیشب تو گوشی همه بچه ها هست منم فکر نمیکردم اینقدر بعضی ها بچه باشند که اینکارا رو بکنن .
میرم پست رو پاک کنم .

فقط میخام بگم که برین بزرگ شین من ...

فرزانه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:37

همین کارا رو می کنی دیگه ببین

shaparak سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:38

جدی میگی دکتر!!!!!!!!!!!!
عجبا!!!!!!!!
ای داد از این مردم..ای داد.....!

فرزانه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:39

بچه ها اگه من فردا تا ساعت ۸:۳۰ نیومدم سر کلاس حتما پیگیر قضیه شین ببینین من کجام

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:44

جدی میگم

shaparak سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:45

..........
چی بگم....
خودتو ناراحت نکن دکتر....
آدم وقتی بدونه طرفش درک داره و اشتباهی انجام داده ازش ناراحت شه... نه که......
ولی بازم ارزش نداره....فکرشو نکن...

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:50 http://jbhun.blogfa.com

درک ندارن . گناه از من نیست گناه از خ ...

shaparak سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:55

نکنه میخوای بگی گناه از منه؟!

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:07

نه بابا .

من نمیدونم مثل اینه که دستهایی پشت پرده وجود داره

shaparak سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11

دکتر یادته من چند وقت پیش یه پست گذاشتم و از همه تشکر کردمو از خودم متاسف بودم؟
یه جورایی مربوط به حرف دلفین میشد...شما خبر نداشتین و گفتین چرا همش شکایت میکنم...
آره دکتر...پشت پرده خبر زیاد بود که من اون پست رو گذاشتم...

سعید محمدی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:20

من کم کم دارم میرم داخل اون بعد قضیه .

و پیدا میکنم پشت پرده ای ها رو

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:22

سلام...
بچه ها دیشب چی شد؟به نتیجه ای رسیدین؟
آهای دکتر می خوای پشت کدوم پرده رو پیدا کنی؟حواست باشه یه وقت همه ی پرده ها رو کنار نزنی...
شاپرک تو دیگه از پشت کدوم پرده حرف می زنی؟خوب به من بگو منم بدونم...
اصلا اینجا شده اطلس پود؛پرده دوزی راه انداختین؟{}-:

رازقی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:22

راستی دلفین کیه؟

فرزانه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:33

اره فکر کنم شاپرک و دکتر با هم گروهی کار می کنن پرده های تاناکورا رو میارن به مردم قالب می کنن یه وقت گول نخورینا

غریبه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:42

شاید
یعنی کلاهبردارن؟؟
نه جدی میگی

مصطفی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:44 http://jbh-boy.persianblog.ir/

سلام...متن جالبی بود
به قول خیام دیروز که گذشت ازو یاد مکن فردا که نیامداست فریاد مکن

شاپرک:
ممنون...

سینا سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:33 http://omide-ma.blogsky.com

زندگی زیباست چشمی باز کن / گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست/ عینک بدبینی خود را شکست

علت عاشق ز علتها جداست / عشق اسطرلاب اسرار خداست

من میان جسمها جان دیده ام / درد را افکنده درمان دیده ام

دیده ام بر شاخه احساسها / می تپد دل در شمیم یاسها

زندگی موسیقی گنجشکهاست/ زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود / میتواند زشت هم زیبا شود

شاپرک:
ممون...
خوش اومدین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد