خدای من...


  

 

 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟  

 


گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی... من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم . 

 


گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟  

 


گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود..  

 


گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟  

 


گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.  

 


گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟  

 


گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی. 

 

 
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟  

 


گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.  

 


گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ...  گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت....   

 

   www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com

    
 
نظرات 2 + ارسال نظر
سمیراوسمانه سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 http://www.amirkakamesag.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبی داری مخصوصا واسه اینکه مال دانشجوهای معماری هست اگه دوست دارین وبلک منو با اسم the best بلینک بعد خبر بده بلینکمت

ائورا چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 http://doelbaz.blogfa.com

سلام حال شما؟احوال شما؟باشه شاپرک جون هر وقت ادامه اش را نوشتیم حتما بهت خبر میدیم فعلا که نویسنده اش دچار یاس فلسفی شده وما درحال زدن مخش به شکلی مطلوب هستیم!

شاپرک:
شکر...
دوستان خوب باشن ما هم...
ممنون ائورا جان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد