پرسه در شب

     

بازهم قلم از حرکت مانده چه بر سر ذوقم آمده؟
باز هم بغض را میبلعم سوء حاضمه گرفتم از گریه
باران میایدو تو در خیابان منتظری
پرسه میزنم با خیالت هرچند تو از من بی خبری
من از این تنهایی بیزار
تو دوستم داری و می کنی انکار
من می شوم در بند این رویا
تو با من پرسه می زنی انگار
دستم را میفشارم دستان توست در دستم
من می نخورده ام-امشب از برای چه من مستم
شوق دارم که در کنارم میایی
امشب هم یک شبی است رویایی
چرا اینگونه نگاهمان می کنن مردم
کسی میگوید هی پسر تو تنهایی
نه او نرفته است اینجاست
دست در دست من دارد
ما همیشه قدم خواهیم زد
هر شبی که باران میبارد
بیخیال حرف این مردم  باز هم میزنیم پرسه
پرسه میزنیم ساعت ها منو تو و عشق هر سه! 

                                                                         از دوست خوبمون فریاد 

سلام آقای فریاد... 

رازقی چند روزی نیست ولی ازم خواست بیامو پستتونو بذارم... 

باعث خوشحالی ماست دوست عزیز...