زندگی...

   

 
زنده بودن زندگی نیست
گاهی زنده بودن شرمندگیست
زندگی می دانی؟ سادگیست ، دیوانگیست 

 


زندگی یعنی
صبح را با عشق آغاز کردن
به امید آسمان پر باز کردن
یعنی در قفس هم پرواز کردن 

 


زندگی یعنی آسمان را بوسیدن
در صخره سخت گل عشق روییدن
زندگی یعنی ، زندگی را بوییدن 

 در میان گریه ها خندیدن 

 


زنده بودن زندگی نیست
زندگی پنجره ایست که تو باید آن را باز کنی
خود را با پرنده هم آواز کنی 

 


گاه زندگی تنها یک نگاست
رمزو رازش با تو ناآشناست
زندگی لحظه های بی پرواست
زندگی عاشقی های بی صداست 

 


 زندگی بالا و پایین شدن قلب تو نیست 

 زندگی ساده تر از این حرفاست   

 

زندگی به سادگی پیچ پیچک است
زندگی به شیرینی نمک است
زندگی پنجره ایست که تو باید آن را باز کنی
آره تو ، و خودت را با دلت غمساز کنی 

 


زندگی بالا و پایین شدن قلب تو نیست  

زنده بودن هرگز زندگی نیست 

 

 

زندگی هست بی رنگ
زندگی هست یکرنگ
زندگی نرم است همچون سنگ
زندگی لمس کردن سردی برف
زندگی جسارت گفتن حرف 

 
زندگی تنهاییست
همچو تنهایی درخت در جنگل
زندگی لالاییست
زندگی بی تابیست
زندگی شبهای آفتابی
زندگی روزهای مهتابی 

  

زندگی در یاد است
زندگی آزاد است 

زندگی بر باد است 
زندگی ساحل بی دریاست
زندگی خواب های بی رویاست
زندگی تقویم بی فرداست
لیکن زندگی خوش آواست
آری آری آوایش را گوش کن
این صدای تپش قلب تو نیست
این صدای عاشقیست
این صدای زندگیست
اما حواست را جمع کن
زندگی بالا و پایین شدن قلب تو نیست
     

 

 زندگی باریدن چشم تو بر لبخند است
زندگی خنده بر گریه و آه های بلند است
زندگی بازی روزگار هنرمند است
زندگی زخم های پر پند است 

 
 زندگی بی عشق سیری چند است؟؟  

 


زندگی زخم های پینه بسته
زندگی خنجرهای شکسته
که از سوی دوستان بر پشت نشسته
زندگی با چشمان بسته
زندگی دویدن پای خسته 

 


زندگی لحظه هاییست که تو چشمانت را بر آنها بسته ای
گرچه زنده ای اما به مرگ پیوسته ای
زندگی لحظه مادر شدن است
زندگی عشق را یادآور شدن است 

 


زندگی پول در به در
زندگی آغوش های بی پدر
زندگی لحظه تنهایی توست
زندگی آهنگ لالایی توست
زندگی لحظه ی اولین سخن
 زندگی آشنایی تو و من
زندگی به این لحظه ها پی بردن 

 


 زندگی لحظه دلتنگی  

 انتظار در کنار ساعت آونگی
زندگی لحظه تلخ زخم است
زندگی گاهی شبیه اخم است 

 


زندگی لحظه حسرت
زندگی لحظه فرصت
زندگی لحظه دوری
زندگی قهوه فوری
زندگی چای گرم
زندگی لحظه شرم
زندگی عمو زنجیر باف
زندگی گرمی کرسی و لحاف 

 


زندگی امید ماندن
غزل فریاد خواندن
زندگی فرصت مشق است
زندگی لحظه عشق است 

  

 زندگی در یاد است
زندگی آزاد است
زندگی بر باد است
 


           زندگی ... زندگی ... فریاد است
  

                                                                          Faryad , tehran , 1388.1.6

نظرات 77 + ارسال نظر
shaparak جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:27

سلام به همگی....
فریاد جان عالی بود...
دستت درد نکنه...
یه خسته نباشید از طرف ما...
به این هنرمند شاعرمون...

چرا نمیشه...هر کی میخواد میتونه اینجا سهم داشته باشه...
قبلا هم گفتم...اینجا مال همس...

بلا جان...÷ست بعدی مال تو بلابلا...

shaparak جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:39

شاپرک:
میگم بچه ها...
من یه قراردادی با کمپیون ببندم بد نیست...
خوب شماها رو دسته جمعی روانه ی اونجا کردم نه؟؟؟؟!!!!

shaparak جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:53

شاپرک:
راستی فریاد جان...
نمیدنم ازین عکس که واسه شعرت گذاشتم خوشت اومده یا نه...
اگه میخوای عکس مورد نظر خودت بالای شعرات باشه میتونه عکس رو سرچ کنی و آدرس دقیق عکس رو کپی کنی و برای من ارسال کنی...منم میذارم برا شعرات...
اگه که برات فرقی نمیکنه مجبوری سلیقه شاپرک قبول کنی...

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:27

خیلی قشنگه.
مرسی فریاد عزیز

farzaneh جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:35

avalan faryad ali bud badesham aghaye ashegh va dustash mane ahmagh raftam f.m ro peyda kardam didam kie bad un pesare ki bud umad gof ba f.m chikar dari nakone ashegh hamune ya yeki az shomahain f.m 100% ba yeki dusteaz fekresh darbia eshghe yetarafe eshgh nis khodkhahie

غریبه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:47

من میخوام یه اعترافی کنم

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:51

سلام غریبه جان

چه اعترافی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:00

چی شدی مهندس غریبه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من اعتراف میخوام
یاللا!!!چی میخواستی بگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

غریبه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:25

می ترسم بگم...
اگه بگم دیگه نمیتونم بیام اینجا

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:11

یکی آنلاینه!غریبه تویی؟
می ترسی؟!!!!!!!!!!چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!مگه کار بدی کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!نترس.بگو.قول میدم نذارم بچه ها دعوات کنن و باز بتونی بیای تو وب
بگو دیگه

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:23

من کاری دارم باید برم!
بعدا میام اعترافتو می خونم
شهامت داشته باش
بگو
فعلا

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:24

وای شکلکه اخمه بالایی اشتباهی اومده!!!!!!!!!جاش اینو ببینین()
فعلا

المیرا جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:34

وای خوشم میاد که اینجا همه دارن خودشونو لو میدن
زود باشید همه اعتراف کنید

المیرا جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:29 http://elmiraeverlasting.blogfa.com/

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:56

من برگشتم
المیرا جون اینجا بودی؟!آره بالاخره یکی شهامت به خرج داد میخواد اعتراف کنه!!!!!نمیدونم شایدم اعترافش درباره ی اسمش نباشه
کجایی پس غریبه خان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اعتراف کن دیگه اه!!!!!!! آفرین بچه ی خوب.
نترس بابا.بگو

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:06

هه من دوباره اومدم!!!!!!!!!!!!
هر کی ندونه خیال میکنه من چقدر بیکارم که هر ۲ساعت به ۲ساعت اینجامنه به خدا یه دنیا کار دارم ولی چه میشه کرد
نه آقا یاشار کشیش نیستم فقط یه کوچولو زیادی کنجکاوم هه هه

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:10

کی اینجاست؟؟؟؟؟بدو!!رفتما!!!!!!!!!!!!یوهووووووووووووووو

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:16

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:30

نیستین؟!!!!!!!!!!!!!
منم رفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!تا فردا بای.
غریبه جون منتظره اعترافت هستم
فردا که اومدم تو وب میخوام اعترافتو ببینما!!گفته باشم
بابا مردم از فضولی
تا بعد

المیرا جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:56 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

سلام صدیقه جان . نمی دونم چرا اینجا هیشکی اعتراف نمی کنه منم منتظر اعترافات دوستان هستم!

رازقی جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:57

به به می بینم که حسابی شلوغ شده.فریاد جان دستت درد نکنه.خلاصه به قول شاپرک دیگه همتون یه پا صاحب خونه این.
صدیقه جان یه چند روزی دیر کردی ها...
عاشق جان هنوز به عشقت نرسیدی؟؟نترس یه روز تو همین روزا شاید بهش برسی البته اگه قرار باشه برسی...
معمار دیر به دیر میای اما پر از کنایه!ولی بازم قدمت رو چشم.
غریبه جان نمی خواد اعتراف کنی چون نه اینجا دادگاست نه تو مجرم.
المیرا جان دل ما واسته تو هم خیلی تنگ شده بود...
مصطفی جان من غلط بکنم تو رو تجت نظر داشته باشم.راستش و بخوای من اصلا تو رو ندیدم.نه من نه شاپرک!!!!همش فکر و خیالات خودت بود حتی وقتی خودت خودتو لو دادی ما هیچوقت نیومدیم سراغت. اینو قسم می خورم.
راستی فرزانه جان تحقیقاتت به کجا رسید؟رازقی رو پیدا کردی؟
نگین،یاشار و ... عزیز شما هم به جمع پر از مهر و صفا و ساده
ی ما خوش امدید.
شاپرک جان تو چطوری عزیز خوش می گذره ما رو نمی بینی؟
حمیده چی شد هنوز با وب ما قهره؟؟؟؟؟؟
هر وقت دیدیش بهش بگو اینجا بی تو صفا نداره.(حتی اگه بیشتر از من دوستش داشته باشی!)

پیمان شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:27 http://harf4del.blogfa.com/

سلام،
چه شعر جالبی بود،پر از پارادکس!مرسی فریاد

المیرا شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:49 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

مرسی آقای/خانم رازقی

صدیقه شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:07

شما ببخش رازقی جان وقتی رشتم چون کامپیوتر ندارم دیربه دیر میام ولی دلم اینجاست.پیش شما دوستای پررمزو راز و البته گل و با صفام
الان آستارام که هر۲ساعت به۲ساعت تو وبم.عصر میام رشت!
ایشالا به زودی لپ تاپ دار میشم اونوقت هر روز میا م به تک تکتون گیر میدم

صدیقه شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:20

مثل اینکه کسی اینجا نیست
ای غریبه ی بد حال میکنی از دیروز یه ملت و تو کفه اعترافت نگه داشتی نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!خیلی بدی
ناراحت نشو شوخی کردم بابا
هر وقت دلت خواست و احساس کردی که وقتشه اون وقت بگو.اگرم دلت نخواست اصلا نگو غریبه آشنا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راستی عاشق جان بیام رشت منم به گروه جست و جو گرانه ف.م ملحق میشم.کاش بتونیم کاری واست بکنیم خیلی دوست دارم عشقه خوشگلت به ثمر برسه خیلی
فریاد خان من شما رو پیدا میکنم حالا ببین
اگه تونستم تا عصر که میخوام بیام رشت باز میا تو وب اگه نه که بای تا بعد
خوش بگذره

غریبه شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:20

سلام به همه.بچه ها همه خوبند<؟؟؟؟


من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی...

تا ابد چشم انتظاری...

فکر پایان و جدایی...

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی...

سلام۱به به غریبه جان تو هم که یه پا شاعری واسه خودت(-؛ رازقی

FARYAD شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:46

سلام به همه
قابلی نداشت
صدیقه جان حتما پیدام کن من که خودمم خودمو گم کردم!!!!!!!!
منم باید یه اعترافی کنم
اما
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است!!!!

FARYAD شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:49

راستی شاپرک خانوم لطفا متنامو با نظر خودم تغییر بده

FARYAD شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:50

javascript:void(0);

عاشق شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:15

نفهمیدم چطور شد؟
کی گفته با ف.م چی کار داری تا چشاشو در بیارم
فرزانه جان مگه تو پسری که وقتی سراغ ف.م رو گرفتی اون پسره جلو تو گرفت؟
میگم خودمونو معرفی کنیم به خاطر همینه ها
اه ... خیلی امروز کم خبر بد از جانب ف.م شنیدم حالا اینم اضافه شد
بابا شما دوستان من هستید
این آتش که خاموش بشو نیست حد اقل اذیتم نکنید

کمک .............. بابا ف.م داره از دستم میره به کی بگم
از این رفیقا که فقط فریاد حالمو میفهمه
از اون معمار بگیر تا مستر بلا حتی بعضیا تو این وبلاگ همه فکر میکنن من .........
خداااااااااااااااااااااااا چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
من عاشقم چرا کسی نمیفهمه
آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای اصلا کسی منو درک میکنه یا همتون اومدین تو این وب تا خوش بگذرونید
شاپرک این چیزایی که مشکل ساز میشه ها
اگه فیس تو فیس بودیم الان اشکو بغضی که از صبح کلافم کرده میدیدی

ف .م جان به کی بگم اینا میگن تو میفهمی که من دوست دارم
خنده داره تو حتی دیگه نگامم نمیکنی
الهی همتون شکست عشقی بخورییییییییییییییییییییید

ف.م جان
ای پری روی پرنیان رخسار
نازنین خوی و نازنین کردار
من بنالم که عاشقم عاشق
تو که معشوقی از چه نالی زاز؟
من که بیدارم از دوری توست
تو چرایی به نیمه شب بیدار؟
من نبندم به هر جمالی دل
من نگردم به هر جمیلی یار
نروم سوی هر دری چو نسیم
نشوم صید هر گلی چو هزار(بلبل)
تویی آن بت که قبله کاه منی
گرچه باشد صنم هزاز هزار(1000)
یار من کیست بی تو؟ قطره اشک
کار من چیست بی تو؟ ناله زار
ور بخواهی که از بلا برهی
بوسه ای از من دریغ مدار

دوست دارم میفهمی
دوستت داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم

گر سفر عشق روی مرد سفر باش/یا منتظر حادثه یا فکر خطر باش
عاشق جان فکر کردی عاشقی همینطوری مفت و مجانیه...
نه چک زدیم نه چونه،عروس اومد به خونه...
اینا همش مال تو فیلماست...
به این قصه های مفتکی گوش نده برو لیلی و مجنون بخون،برو شیرین و فرهاد بخون و یاد بگیر...
بذار معنی عشق برات بگم:
عشق یعنی...
صبوری
یعنی گذشت...
یعنی ایثار...
یعنی سکوت در اوج فریاد...
یعنی اب شدن مثل یه شمع...
یعنی هر کاری کنی تا اون یه لبخند بزنه حتی به قیمت رسوندنش به یارش.به کسی که می تونه بیشتر از تو خوشبختش کنه...
عشق یعنی وقتی که داره کمرت زیر غمش خورد می شه جلوش صاف وایستی تا مبادا دلش برات بسوزه و با یه بغض بگه منو ببخش...
بذار اگه می ره خیالش جمع باشه...
اما اخر همه ی این حرفا دلت بازم خوشه...
اخه یکی هست که بهش می گن (خدا)...اون همه حواسش به همه چیز هست.تا حالا نشده دست رد به سینه ی عاشقاش بزنه.نمی ذاره قلبشون تنها بمونه...
خلاصه سرت و درد اوردم نمی ذاره دست خالی بمونی...اخه بیشتر از اونی که تو معشوقت و دوست داری دوست داره(-؛ رازقی

عاشق شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:18

کی اینجاست؟

المیرا شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:44 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

عاشق تقصیر خودته برو بهش بگو دوسش داری... اگه انقدر عاشقشی نذار از دستت بره! این چه جور عشقیه که حاضر نیستی به خاطرش غرورتو بشکنی؟!

غریبه شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:53

عزیزم انگاری رفته گفته.خانم بهش جواب رد داده..
بنظر من تو محیط دانشگاه اگه کسی بگه به کس دیگه ای علاقه داره و به رفقاش بگه
این رفقا هستند که بیشتر این بنده خدا را مجاب میکنند بره دنبالش . و اون بنده خدا هم فکر و ذکرش می شه معشوقش ...

البته نمیگم مقصر رفقان > رفقا از سر دلسوزی این حرفا را می زنند >
این نظر منه..

المیرا شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:53 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

منم اگه کسی تو محیط دانشگاه بهم پیشنهاد بده حتی اگه از طرف خوشم بیاد قبول نمی کنم! نمی دونم والا...ایشالا که همه عاشقا به عشقشون برسن

غریبه شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:26

نتیجه:::
المیرا میگه نه ...
یعنی میط دانشگاه زیاد جو خوبی نیستش.
کافی که یه مدت با یکی باشی.
دیگه کلکت کندت چه پسرا چه دختراا...
همین

عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:08

عجب ؟

من هر کاری که میشدو میشه کردم
ولی دارم از دستش میدم
رفقا کمکم کنید
این پسرا که اصلا منو بیخیال شدن
شماها خواهری کنید

فرزانه یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:10

اخه عزیزم من حاضرم کمکت کنم اما اون پسر کی بود یه جوری اومدبالا سرم که باهاش چیکارداری هر کاری داری به من بگو حالا بگو ببینم ف.م عینکی؟من که تورو نمیشناسم مطمین نیستم اصلا همون دخترس یا نه برم به دختره بگم کی می خوادش اصلا چه جور پسریه؟تو بهم بگ من باهاش حرف میزنم تا حالا تو خودت بهش گفتی؟میونهدوسش داری؟

غریبه یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:39

فرزانه جان
بیخیال شو .
وارد این جور ماجرا ها نشی بهتره.
اخر عاقبت نداره ها یهو دیدی مون پسره اومد و کلکتا کندا از ما گفتن بود ابجی

عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:00

فرزانه جان دمت گرم خیلی باهالی
آره عینکی
میدونه بهش گفتم نری چیزی بهش نگی
فقط بگو یکی تو وب برات ژیغام میزاره
اما قبلش بگو اون ژسره کی بود تا حالشو بگیرم
تورو خدا بگو کی بود خواه میکنم آخه کدو خری بو

غریبه یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:04

عاشق بیخیال پسرکار میدی دست خودتا

خواه میکنم آخه کدو خری بو
بی ادب این چه حرفیه

عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:09

منظورم از خواه خواهش بود

Mr.Bala یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:12


سلام

عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:23

یاری که مرا کرده فراموش تویی تو
با مدعیان گشته هم آغوش تویی تو
صد بار بنالم من و آن یار که یکبار
بر ناله زارم نکند گوش تویی تو
در کوی غمت خوار منم زار منم من
در چشم دلم نیش توی نوش تویی تو
مدهوشی ومستی نه گناه دل زار است
چون هوش ربای دل مدهوش تویی تو
صیدی که تورا گشته گرفتار منم من
یاری که مرا کرده فراموش تویی تو
آغوش من از بهر تو خالی چو هلال است
باز آی که شایسته آغوش تویی تو

صدیقه یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:38

سلاااااااااااااااااام
بله که پیدات میکنم فریاد خان!!!!!!!!!!!!!!!!البته الانشم تقریبا فهمیدم که کی هستی فقط مطمئن نیستم
ای غریبه ی بد تو اعتراف کن نبودی فقط میخواستی یکم سره کارمون بزاری اهولی بی خیال خوش باش
بابا عاشق تو که اشک ما رو در آوردیکاش لااقل میدونستیم کی هستی که به قول فرزانه بریم با ف.م از طرف تو بحرفیم.شاید فرجی شد
ولی ناامید نباش.به خدا توکل کن
اگه ف.م ماله تو باشه پس ماله تو و هیچ کس نمیتونه ازت بگیرتش!!!!!!!
اگه ماله تو باشه!!!!!!!!!!!!!
اگرم نه که باید منطقی برخورد کنی و محکم باشی
ایشالا که بهترین ها برات پیش بیاد

فرناز یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:54

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
(این عنده ابراز احساساتم بود)سلامو میگم

به به چقد بچه های باحال اینجا هست ؛ من نبودم چه خبرایی شده..........
واااااای دوستای جدید ......

فریاد . مستر بلا. غریبه . فرزانه . المیرا . عاشق .و................... همگی خوش اومدید ..

رازقی بالاخره اومدم ولی زیادی دیر اومدم ولی خب دیگه
صدیقه که کلا تلپه .... وااای الان بهم یه چیز میگه ... ولی الان نمیگه بهم پشت دانشگاه حالمو میگیره (شوخی کردم )

دلم براتون تنگیده بود ........

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:02

تقدیم به عاشق دوست گلم:
مرا عشق سیه چشمی بخاک غم نشانیده زهجر روی نیکویش شده پر خون مرا دیده در این دنیای پر محنت که سرتاسر غم است ودرد مرا دوری رخسارش رهی دیگر کشانیده غم عالم همه هیچ است و مشکل هیچ کاری نیست ولی اندر همه عالم کسی انرا نسنجیده که درد دوری معشوق بالاتر از هر دردیست چنانکه دردلم غم را به اوج خود رسانیده زفراقت تا بکی نالی تو ای مطلق دراین دنیا نمیدانی که عشاقان شبی راحت نخوابیده

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:05

شاپرک جان دچار سو تفاهم نشی من منظورم از بعضی ها خدای نکرده شما نبودین!!!!!!!!!!!
جهت اطلاع من به کسی جسارت نکردم
اخه فیلتر چرا تا وقتی ازادی هستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

فرناز یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:09

راستی فریاد جون شعری که گذاشتی خیلی قشنگ بود مخصوصا «زندگی لحظه عشق است» .........


عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:10

سلام صدیقه جان
اگرم قراره برید بحرفید نگید که من خبر دارم بگید خودتون فهمیدید
شاپرک میدونه من کیم اگه لازم بشه به اونایی که لو نمیدن میگه یه اون با جنبه هاش

ف.م عزیز سلام

تورا خبر ز دل بی قرار بایدو نیست
غم تو هست ولی غمگسار بایدو نیست
اسیر گریه بی اختیار خوشتنم
فغان که در کف من اختیار بایدو نیست
چو شام غم دلم اندوهگین نبایدو هست
چو صبحدم نفسم بی غبار بایدو نیست
مرا به باده نوشین نمی گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید ونیست
درون آتش از آنم که آتشین گل من
تورا چو پاره دل در کنار باید و نیست
چگونه لاف محبت زنی؟ که از غم عشق
تورا چو لاله دلی داغدار بایدو نیست
مرا به شام جدایی چه طاقتی است
که روز وصل دلم قرار بایدو نیست

FARYAD یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:15

به به فرناز خانوم
درگیر کارای ترسیم بودی؟ کم پیدایی؟
خواهش میکنم سیاه مشقی بو د طحفه درویش

شاپرک چی شدی پس؟
ناراحتی ازم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد