شاید...

      تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

 

 

شاید....
شاید بعضی وقتها باید یه اتفاق بدی بیفته که بعدش یه اتفاق خوب بیفته که آدم قدر اتفاق خوبه رو بدونه....  

اصلا قدر دونستن هیچ! بفهمه...!درکش کنه...!

شاید بعضی وقتها باید آدم تسلیم اتفاقات بشه که بعدش یه اتفاق تسلیم اون بشه... 

شاید بعضی وقتها یه اتفاقاتی باید بیفته که زمینه ای برای اتفاقات بعدی بشه... 

حالا خوب یا بد... 

شاید بعضی وقتها باید بعضی حرفا زده شه تا بعضی اتفاقات بیفتن...! 

شاید...شاید... 

... 

.. 

 

فکر کنم این شاید ها شاید نباشن... 

خود واقعیتن...! 

 

حکمت...! 

آره خودشه...! 

حکمت خدا...  

 

خدا قربون حکمتت برم...  

 

خیلی وقتها خیلی اتفاقات میفته که این خیلی اتفاقات همشون یه برنامه ی از قبل تعیین شدن... 

خیلی وقتها چرای این خیلی اتفاقات خیلی زود معلوم میشه و بعضی وقتها هم خیلی دیر...  

 آخ که چقدر این خیلی دیر ها چه ها که با آدم نمیکنه...! 

ولی بر عکس...خیلی زودها آدمو خیلی شاد میکنه... 

چون حداقل میفهمه قضیه چی بوده! 

 

خیلی جالبه...! 

آدم یه کاری رو انجام بده و از روی عقل و فکر و استنباط خودش تصمیم بگیره و شروع به کار کنه....بعد آخرش بفهمه که اصلا قرار بر این بوده که این کارا انجام بشه(حکمت او...)...!

 

و بازم حکمت او.... 

 

احتمالا بازم حکمت تو بوده که من امشب... این ساعت ...اینجا ...توی این وبلاگ... دارم از حکمت تو حرف میزنم....!  

حتما حکمتی برای حکمت های بعدیت بوده... 

 

چه کنیم که فقط خودت میدونی و خودت.... 

 

راضییم به رضایت... 

  

    

 

دوستان...تا بعد...

 

                                            shaparak  

 

     تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

نظرات 49 + ارسال نظر
مصطفی جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 http://jbh-boy.persianblog.ir

هر اتفاق شری که مسئولش ما نباشیم منجر به خیر میشه..اینکه من اومدم تو این وبلاگ یه اتفاق بده که البته منجر به خیر میشه.شایدم برعکس

شاپرک:
شاید هم هیچ کدوم!

pila pila جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:34

سلام!
حرفات و دوس دارم رفیق!
ولی نه من نه خودت نه خیلیای دیگه نمی دونن حکمت چیه!
اگه حکمت هس پس این جون دادنه ما واسه چیه!
اگه حکمت پس راز چیه؟
اگه حکمت هس پس اختیار کودومه؟
ها؟
سخ شد نه؟
ما که هنو نفهمیدیم چه خبر!!!
دل نوشتت رو دوس داشتم!

خیلی زودها آدمو خیلی شاد میکنه...

چون حداقل میفهمه قضیه چی بوده!

یکی از دوستام امروز فهمید مامانش ۳ روز بیشتر زنده نیست!
خیلی اوقات خیلی زودا خیلی هم خوشال کننده نیست!
التماس دعا!
شب به خه!



شاپرک:
سلام...
آره سخت شد...
ولی فکر کنم...راز همون حکمته...ولی توی قضیه ی اختیار...
همیشه فکرمو مشغول کرده...
از آخر پیغامت خیلی ناراحت شدم...ایشالله که...نمیدونم...
بعضی وقتها گفتن این تعارفا خیلی زجر آوره...
دیگه نمیدونم چی بگم...
شب شما هم بخیر باشه...

غریبه شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:01

سلام وبللگ جالبی دارید..
آره همه زندگی ما یه قسمته..تقدیر ادم هر چی باشه همون میشه چه خوب چه بد.
اگه بد باشه ناشکریم اگ خوب باشه نه سپاسی نه شکری؟؟؟
هیچی ...
ما ادما تاوان کارهای خودمونا پس میدیم

سلام دوست عزیز.ممنون از نظر لطفتون.
اخ که گل گفتی(-؛ رازقی

مصطفی شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:02 http://jbh-boy.persianblog.ir

سلام..عکسهای اردوی بچه های کامپیوتر..آخ که چقدر خوش گذشت..خب شاپرک خانوم شما که گفتی منو میشناسی بگو تو عکس کدوم یکیم؟....

باشه دیگه تتها تنها)-؛ حالا خوش گذشت؟
رازقی

مصطفی شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:40 http://jbh-boy.persianblog.ir

مجبور شدم عکسها رو پاک کنم..نمیدونم چرا گاهی الکی مجبورم میکنن و منم قبول میکنم
احتمالا حکمت بود

shaparak یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:30

من عکسا رو ندیدم

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:36 http://jbh-boy.persianblog.ir

زیاد به درد بخور نبود..منم اصلا نرفتم میخواستم شوخی کنم

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:46

راستی مصطفی یه سوال تا حالا طول دماغتو اندازه گرفتی؟

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:47

الان تو وبی؟

شاپرک:
رازقی اینجایی؟؟؟؟؟؟؟

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:50

راستی مگه شاپرک امروز کتابخونه بود؟!!!!

شاپرک:
کجا غیبت زد؟
زنده ای؟؟؟؟؟؟؟
رازقی؟؟؟؟؟؟؟؟

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:59

سلام.رفتم یه سری به مصطفی زدم

شاپرک:
سلام....دیر اومدی دارم میرم....
تا فردا...
کلاس بیای ها!
دوباره نپیچونی....!

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 http://jbh-boy.persianblog.ir

نه جون رازقی هنوز متر مناسب پیدا نکردم...حالا شد پس رازقی منو دید...حداقل میومدی یه امضا ازت میگرفتیم

شاپرک:
خوبه والا....
میگم رفقای خوبی بشین...

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:04

تو رو خدا دیگه بیشتر از این شرمندمون نکن.راستی داری اعضا جمع می کنی تا شریک جرم پیدا کنی؟

شاپرک:
چی دارین میگین شماها؟؟
خوش بگذره...ما که رفتیم...شب خوش!

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 http://jbh-boy.persianblog.ir

رازقی شاژرک اینجاست؟؟....میترسم دستش که به ما نمیرسه...خبر داره اومدی تو وبلاگم نظر گذاشتی؟

شاپرک:
آره اینجام...
من با شما دوتا خیلی کار دارم....!
تا بعد.......

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:10

نه نترس خیالت جمع.فقط بپا که تو دانشگاه پیدات نکنه
والا سرو کارت با نانچوکا و... دیگه خودت بهتر می دونی.
راستب عکسای اردوت چی شد؟
دیگه کی ترسوندت؟

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 http://jbh-boy.persianblog.ir

جون شاپرک کاریمون نداشته باش..حداقل بیخیال من شو من زورم به مورچه هم نمیرسه..رازقی من میترسم

شاپرک:
نه! بیخیالی نداریم داداش!
میخواستی از اول دروغ نگی!

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:13

نترس پسر جان مثل یه مرد ایستادگی کن

شاپرک:
ازش طرف داری نکن وگرنه سرنوشت تو هم مثل اون میشه...
من از دروغ بدم میاد....تنها چیزیه که منو آتیشی میکنه...!

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 http://jbh-boy.persianblog.ir

کمکککککککک...از این شهر برم رازی میشی..این رازقی کجا خواب مونده؟؟؟؟

شاپرک:
دلم برات سوخت...
باشه...
این دفعه رو به خاطر رازقی میبخشمت...
دیگه به من دروغ نگی ها...خوب!بگو چشم تا کاریت نداشته باشم!

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:16

من کی با من بود؟تو کی هستی؟شاپرک من هیچکسو نمی شناسم!اصلا این پسره کیه؟

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 http://jbh-boy.persianblog.ir

بابا دمت گرم..این بود هوامو داشتی...
انجا مگه چت رومه؟؟؟؟
http://jbhfriends.gigfa.com/?L=chat.chat

شاپرک:
خداحافظ.شب همگی بخیر....
رازقی بری چت فاتحت خوندس....
از من گفتن بود...

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:19

اوووف فعلا بخیر گذشت.
خوب مصطفی جان چی می گفتی؟

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 http://jbh-boy.persianblog.ir

منو بیخیال...من سرم به کار خودمه..راستش دیگه حوصله یه بازیه جدید رو ندارم..یه مدتیه دیگه انصراف دادم..رازقی دیگه خودت میدونی با شاپی

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:24

کی من؟منو چت؟!!!!!!یه چیز می گی واسه خودتا.
مصطفی جان شرمنده اینا همش یه نوع تکنیک به حساب میاد.
حالا اگه شد یه روز یادت میدم
البته اگه بدست شاپرک به قتل نرسم.یا تو....

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 http://jbh-boy.persianblog.ir

منو فعلا تا اطلاع ثانوی بیخیال شین..من تو هم رشته ای های خودم کلی دشمن دست به خنجر دارم..دیگه دنبال دشمن جدید نمیگردم

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:27

راستی قضیه ی لب تاب ها چیه؟

مصطفی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 http://jbh-boy.persianblog.ir

کدوم لپ تاپ ..شما دارین کم کم مشکوک میزنین..قرار نبود زیاد بدونین.....که البته حالا دیگه کار از کار گذاشت

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:29

خوبه حالا این قدر مظلوم بازی در نیار اصلا به چشمات نمیاد

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:31

من دقیق نمی دونم موضوع چیه؟شاپرک گفت.
حالا مگه چه موضوع محرمانه ای هست؟

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:32

شاید منم بخوام.

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:41

مصطفی اگه هستی یا نیستی من رفتم.تو برو به چت رومت برس.اونجا حسابی اب واسه شنا داری
شاپرک تو هم بای

عسل یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:54

وای!
اینجا چه خبره!

راستش عسل جان من یکی که دیگه از این خسته شدم که هر وقت تو میای تو وب من بگم ؛بابا چه عجب.
خداییش اینه رسمش با معرفت)-؛ رازقی

رازقی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:16

مصطفی چه بلایی بر سر وبت اومده؟چرا نابود شد؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
خودت چی نفس می کشی هنوز؟
نکنه کار شاپرک بود؟

غریبه یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:18

احساس بدی دارم........
اینجا وبلاگ هستش یا کل کل؟؟؟؟؟؟

اول سلام.دوم غریبه جان اصلا نگران نباش اینا همش شوخیه و هیچ قصد بدی در کار نبود.پس واقعا اصلا نگران نباش(-؛ رازقی

ّFARYAD یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:38

1) آره حکمت اما بیشتر از حکمت اون عکس العمل کارای خودمونه که بعدا یه روزی یه جایی یه وقتی گریبونتو می گیره
و اگه بدونی که چرا و از کجا داری ضربه می خوری ....

2) آره که باید بشناسی مگه کسی هم هست تو دانشگاه که ندونه که من فریادم
بی خود به معمار اصرار نکن تازه از هرکس دیگه هم بپرسی بت میگه
راستش منم نمی دونستم که شاپرک کیه وقتی فهمیدم تعجب کردم که تو این وبلاگو راه انداختی ........آفرین
اگه هم می تونی صبر پیشه کنی چند وقت دیگه تو جشواره قیلم رشد فریاد به عنوان بهترین کارگردان یا نویسنده انتخاب می شه که دیگه همه منو می شناسن .......امیدوارم
اگه کسی فریادم نشناسه میدونن که من دارم فیلم می سازم
بای بای

فریاد جان دیگه چرا این همه صغری کبری می چینی.دیگه یهو بگو که کی هستی....این همه شاپرک و مجبور به کار مضاعف نکن(-؛

شاپرک:
سلام...
فک کنم شناختمت...
با حرفات خودتو معرفی کردی...
ممنون...
ایشاله منتخب میشی و به آرزوت میرسی...
بای...

غریبه یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:31

کسی چیزی نمی خواد بگه؟؟
یکی یه رفی بزنه دق کردیم

Faryad دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:33

رازقی جان
اونقدر هم مهم نیست که من کیم تازه من اینقدر هم ناشناس نیستم که

عاشق دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:11

سلام
من این اسمو انتخاب کردم که حرفای دلمو به یکی از بچه های معماری بگم از این به بعد با این اسم فقط برا اون پیغام میزارم
کاش که به این وبلاگ سر بزنه کاش بخونه

ف.م عزیز چه جوری ثابت کنم که تا ابد میتونم منتظر بمونم
جرم کردم که دوست دارم
مگه عاشقی جرمه
دوست دارم دوست دارم
کاش شما دخترا یه کم مارو درک میکردین

آهای خانوم خشگله بابا دله.......!

+++

شاپرک اگه ف.م میشناسی بهش بگو بیاد اینارو بخونه

به به عاشق عزیز.هی بسوزه پدر عشق...عاشق جان اگه ف.م رو پیدا کردیم حتما بهش می گیم که بیاد اینجا رو بخونه.که البته پیدا کردنش کار شاپرک که همچین واسش مثل اب خوردن می مونه.(-؛ رازقی

شاپرک:
سلام دوست عزیز...
خوش اومدی...
نمیدونم...شاید بشناسمش...البته فکر کنم میشناسمش....
اگه مطمئن بودم میتونستم کمکت کنم...
ولی....

به هر حال به جمع ما خوش امدی....
هرچی هم دل تنگت میخواد میتونی بگی...
ما هم باهات همدردی میکنیم...
ما رو دوستای خودت بدون....
منتظرتیم...

غریبه دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:16

پسز جون بیخیال عاشقی شو...
خودتا الاف نکن..
الکی اسم دختر مردم م نیار اینجا اون بنده خدا آبرو دلره..
بد می گم ؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (-؛ رازقی

شاپرک:
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حق داری غریبه جان.....ولی....
فکر کنم دوباره شناختمت...درست میگم...؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

سعید محمدی سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 http://jbhun.blogfa.com

شاید گفته هات تا حدی درست باشه اما هر اتفاقی رو که من توش پا میزارم به گند میکشم یا به خوبی تموم میکنم .
از این دو حالت خارج نیست .

شاپرک:
سلام...
خوش اومدی...
پس شما هم شاپرک و پیدا کردی...
از حضور شما خوشحالم...

سعید محمدی سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:48

خب کاری نداری دلو بزن به دریا برو بهش بگو که دوست دارم آخرش یه چی میشه دیگه .
البته یکی از بچه های ما این مشکل داشت همینو بهش گفتم طفلک رفت انجام داد جواب رد خورد .
خلاصه دو طرف قضیه رو باید بیبینی خوب سبک سنگین بکن تا ... برسی .

شاپرک:
شما فکر نمیکنی اینطوری شاید با راهنمایی هاتون یه آدم نابود شه؟؟؟؟!!!!!

عاشق سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:17

سلام سعید جان دلم برات تنگ شده کجایی؟
بهش گفتم اما ...
فعلا که من منتظرم
شاپرک و رازقی گلم مرسی که اجازه دادین حرفامو بزنم

+++

ف.م عزیز سلام
من تورا برای خاطر دوست داشتن دوست دارم
برای خاطر خاطری آرام و دل شکسته ام
من تورا به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
تورا به جای کسانی که نمی شناسم دوست می دارم
کاش دستانت در دستانم بود تا لحظه ای آرامش را در اختیار داشتم
کاش نگاهت را داشتم تا حواسم جمع می شد
کاش دوست داشتن را بر من ارزانی می کردی
تو هم ای آرام جان این جمله را به تکرار بگو
این دلاویز ترین سر محبان همه وقت
دوستم داری را بسیار از من بپرس
دوستت دارم را بسیار با من بگو

دوستت دارممممممممممممممممممممممممممممممم

شاپرک:سلام...
حرفات خیلی قشنگه....ایشالله....

هر چه دل تنگت خواهد بگو...
بگو که اینجا گوش شنوا زیاده...(البته درستش چشم شنواست)...

سعید محمدی سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:44

شبا یه سر اینجا میزنم عاشق جون
خدایا جوانهای ما رو به راه راست هدایت کن یا اگه نمیتونی راه راست رو به سمتشون کج کن یا اینکار رو هم نمیتونی بکنی من مجبورم اینجا کار مشاوره انجام بدم
امید دارم به جواب مثبت چون خیلی بچه ی با حالی هستی

شاپرک:
جمله ی جالبی بود.....!

Mr.bala چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:56

من با عاشق موافقم..هرچی میگه راس میگااااااااااااااا
آخه هم دردیم

شاپرک:
بلا جان...
تو هم تعارف نکن...هرچه دل تنگت خواهد بگو...

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:05

سلام عاشق
خیلی عاشقی.دمت گرم.حرفات و شعرات خیلی قشنگه
این روزا عاشق مثل تو خیلی کمه
دعا میکنم به عشقت برسی
من گاهی تو وبتم میام.البته تا حالا نظر نذاشتم ولی شعراتو خیلی دوست دارم
حس خوبی بهم میده
عاشق باش
تا همیشه

رازقی پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:08

محمدی جان می بینم که دعوت ما رو پذیرفتی.دکتر جان خوش امدی ته جمع ما

Mr.Bala پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:32

آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه




یهویی دلم گرفت

عاشق پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:36

صدیقه جان سلام
دمت گرم که میفهمی که من واقعا عاشقم
بازم برای ف.م شعر میزارم تو هم بخون

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:31

عاشق جان فهمیدن عشقت کار سختی نیست!!!!حتما ف.م هم تا حالا فهمیده!!غصه نخور من دخترارو میشناسم دلشون از سنگم که باشه جلو عشقایی مثل عشق تو کم میارن!حتما.بازم میام شعرای خوشگلتو میخونم

نیلوفر (مکانیک) پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:49 http://www.meg1388.blogfa.com

سلام
ممنون شاپرک جون ممنون فرناز جون خوشحالم کردین مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد