نسیمی از دیار آشتی
باری،اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی ؟
من،می گشایم پیش رویش دفترم را
گریان و خندان بر می افرازم سرم را
آنگاه،می گویم که:بذری (نوفشانده) ست،
تا بشکفد،تا بر دهد،بسیار مانده است.
***
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم،در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته،شاید،خفته ای را
در چارسوی این جهان بیدار کردم
***
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
(پژمردن یک شاخه گل)را رنج بردم
(مرگ قناری در قفس)را غصه خوردم
وز غصه ی مردم،شبی صد بار مردم
***
شرمنده از خود نیستم گر چون مسیحا،
آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن،
من،با صبوری،بر جگر دندان فشردم!
***
اما اگر پیکار با نابخردان را
شمشیر باید می گرفتم
بر من نگیری،من به راه مهر رفتم.
در چشم من،شمشیر در مشت،
یعنی کسی را می توان کشت!
***
در راه باریکی که از ان می گذشتیم،
تاریکی بی دانشی بیداد می کرد!
ایمان به انسان،شبچراغ راه من بود!
شمشیر دست اهرمن بود!
تنها سلاح من درین میدان،سخن بود!
***
پیران پیش از ما نصیحت وار گفتند:
-(...دیرست...دیرست...
تاریکی روح زمین را
نیروی صد چون ما،ندایی در کویرست!
(نوح دگر می باید و توفان دیگر)
دنیای دیگر ساخت باید
وز نو در آن انسان دیگر
(فریدون مشیری)
رازقی
زندگی رسم خوش آیندی ست
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
(سهراب سپهری)
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد...(-؛ رازقی
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قد تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل بابا طاهر
خوشا آنان که الله یارشان بی
که حمد و قل هو الله کارشان بی (-؛ رازقی
من سعر بلد نیستم
ابچه ها همه شاعرندا...
باریکلااااا
مرحبااااا
غریبه جان واسه شعر نوشتن لازم نیست شاعر باشی باید عاشق باشی(حالا عاشق هر چی...) (-؛ رازقی
نی قصه ی آن شمع چو گل بتوان گفت...
نی حال دل سوخته بتوان گفت...
غم در دل تنگ من از آن است که نیست...
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت...
ای عشق شکسته ایم،مشکن ما را
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی می بینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را (-؛ رازقی
فردا اگر از راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانهی عشقم را
در زیر سایه آفتاب تو می خواندم
(فروغ فرخزاد)
بردم ز یاد اندوه فردا را
گفتم؛سفر فسانه تلخی بود
ناگه بر روی زندگیم گسترد
ان لحظه ی طلائی عطر آلود(-؛ رازقی
خدایا
از تو برای همسا یه مان که نان ما را ربود.نان
برای یارانی که دل ما را شکستند.مهربانی
برای عزیزانی که روح ما را آزردند.بخشش
و برای خویشتن خویش
عشق عشق و عشق می طلبیم
نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت. تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی...
ای عشق،غم تو سوخت بسیار مرا،
آویخت مسیح وار بر دار مرا
چندان که دلت خواست بیازار مرا!
مگذار مرا ز دست،مگذار مرا! (-؛ رازقی
عشق؟؟؟؟؟؟
ای عشق،پناهگاه پنداشتمت
ای چاه نهفته!راه پنداشتمت
ای چشم سیاه،آه ای چشم سیاه
آتش بودی،نگاه پنداشتمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(-؛ رازقی
ای خدا خسته شدم از زندگی تکراری.....
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست...
پس چرا خسته شدی وقتی زندگی چون پیچکی ست انتهایش می رسد پیش خدا...(-؛ رازقی
آتـــشـــــی در سـیـــنــــــه دارم جـــــاودانـــی
عـمـــر مــن مـرگیـســت نـامــش زنــدگــانـــی
رحمتــی کــن کــز غـمــت جـــان مـیسپـــارم
بـیـــش از ایـن مـن طـاقــــت هــجـــران نــدارم
سلام به همه بچه های درس خون......
انگاری وقت ندارید سرتونا بخوارونیدا
انگاری فقط ما یکمی بیکاریم که همش میاییم اینجا..
کی عاشق دوچرخه هستش؟؟؟؟
دوچرخه؟!!!!!!!!
فرض کنیم من باشم،حالا منظورت چیه؟
راستی غریبه نگفتی چیکار می کنی؟رشته ی تو هم معماری بود؟جابری بودی؟ما رو چه جوری پیدا کردی؟
ادبا و علمای(قاعده)ی ما چه می فهمند؟انها فقط درست ها را می توانند بفهمند،چه می دانند که چه غلط ها هست که از همه ی درست ها درست تر است. دکتر علی شریعتی
تو این روزا گوش دادن به اخبار مثل رد شدن از دل جهنم می مونه...
وقتی که پیروزی طعم شکست می ده ،و دوست بوی دشمن...
. چه چیزی باقی می مونه جز بغض نشکسته ی من وتو...
جز فریاد در حنجره مدفون شده ی من و تو...
نه واقعا دیگه چه چیزی برای فردای ما باقی مونده؟؟؟؟؟؟؟...
کی اینجاست؟
هر کی هستی بگو؟
اگه نمی خوای خودتو معرفی کنی با اسم مستعار بیا!
من هرگز به دنبال هویت تو نخواهم بود(-؛
سلام
سلام دوست من
خوبید؟
نه زیاد ولی بدم نیستم
پوزش به خاطر تاخیر
شما همیشه اینجا هستین ولی پر از سکوت درست نمی گم؟
ایشا... زور خوب خوب شید.
خواهش میکنم شما ببخشید که بد موقع نظر دادم
تقریبا
باشه می بخشم اما نگفتی چرا اینقدر آسه می ری آسه میای؟
چون اینجا هیشکی به اسم واقعی نمیاد
مثلا من درسته؟
اما خیلی ها با اسم واقعیشون میان...
اره مثل شما
انگار زیاد حوصله ی بحث کردن با یه ادم پر چونه مثل منو نداری...
باشه اگه دوست نداری من می تونم برم
نه من زیاد اینجوری با نظر راحت نیستم یعنی عادت ندارم
ببخشید اگه ناراحتتون کردم
منو می شناسی؟

من اگه نمی گم کیم واسه خودم دلیل بزرگی دارم اما هدف فریب دادن کسی رو ندارم که اگه داشتم عمرا شاپرک اینجا رام نمی داد
خدای من دیگه دارم شک می کنم که منو نمی شناسی
لحن حرف زدنتون...
در ضمن من از هیچ چیزی به این راحتی ناراحت نمی شم
اینطوری برای منم سخته!
یعنی برای همه سخته ولی چیکارش می شه کرد جز سوختن و ساختن
باشه اگه اینجوری برات سخته زیاد خودتو خسته نکن چون منم دیگه باید کم کم برم.
امیدوارم بازم بتونم باهات صحبت کنم
شب خوش...
ببخشید دیشب یه کاری پیش اومد که ناگهانی رفتم!شرمنده
خواهش(-؛
بچه ها دیگه همه واسه خودشون یه پا شاعرن البته از اون قلابی هاش.
شیر شیره چه فرقی می کنه که جنگلی باشه یا پاستریزه{}-؛ رازقی
تو یه شیرینی تلخی واسه قلب نیمه جونم...
اینم از طرف من چطوره؟
یه وقت خسته نشی که این همه فکر می کنی{}-؛ رازقی
بالایی من بودماااا...
رازقی جان از پرسیدی کی هستم..؟
رشته ام عمران بود
نه جابری نیستم..ولی همسایه جابر هستم..
نمیدونم یهو به سرم زد سرچ کنم جابر .وبلاگ شما اومدش..
من دیدم جایه بدی نیستش..آدماسم خوبن.بدون هیچ ریا کاریی..این شد داستان من و جابر شما....
دیوونم نه
اینا را گفتم بچه هاتون غیرتی نشن گوشما بگیرن بندازنم بیرون...
جدی؟!!!!!!
به هر حال با اومدنت واقعا خوشحالمون می کنی ولی نگفتی قضیه دوچرخه چی بود؟(-؛
از سکوت بگم...

با سکوت به بیشتر چیزهایی که میخواسم رسیدم...
ولی...
همیشه نمیشه آدم با سکوت به اون چیزی که میخواد برسه...
بعضی وقتها خیلی چیزها رو آدم با سکوت از دست میده...
اونم چه از دست دادنی...!
دیگه آدم دستش بهش نمیرسه...
بعد آدم میشینه و فقط و فقط غصه و میخوره و آه حسرت میکشه...
از فرصت بگم...
خیلی وقتها پیش خودم فکر کردم که شاید یه فرصت دیگه به دست بیارم...
ولی یک بار هم توی این خیلی وقتها به اون چیزی که فکر میکردم نرسیدم...
فرصت دوباره رو میگم...!
همیشه آخرش فهمیدم که فقط همین یک بار و یک فرصت بوده و باید ازش استفاده میکرم...که نکردم...!شاید چون فکر میکردم استفاده از این فرصت سو استفادست...!
خودمم هنوز فرقش رو نفهمیدم...!
از اعتماد بگم...
خیلی وقتها آدم خودشو گول میزنه میگه الکی هم که شده اعتماد کنم...!
جالبه که اعتماد با شک و تردیدش درست از آب در میاد...!
ولی خیلی وقتها هم آدم با اعتماد کامل پیش میره ولی آخرش میبینه که...ای داد بیداد...!
ما کجا و آن کجا!!!!!!!!!!
این جملات خطاب به سه نفر از دوستان عزیزم بود...
شاید توی اون فرصت هایی که به دست آووردم اعتماد کردم و سکوت کردم و.....
از دستش دادم...!
ای بابا شاپرک جان الهی درد و بلات بخوره تو سر دشمنات چرا حالا اینقدر ناراحتی نمی خوای به من بگی که چی شده؟؟؟
ببین تعریف از خود نباشه ما هم یه جورایی یه خورده کارای جادویی بلدیم.
بگو چی شده تا هجی مجی کنم و...(-؛ رازقی
هم راه شو عزیز،تنها نمان به در
کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود
دشوار زندگی هرگز برای ما
بی رزم مشترک اسان نمی شود
آره جدی رازقی..
یچی آخه من عاشق دوچرخم نمی دونی که .....
یف که امکانات نبود والا ارم استرانگ میشدما.....
گفتم شایدم کسی اینجا باشه عاشق دوچرخه باشه..
آخه ادمای این زمونه همه ماشین سواری میکنند ...
بیشتر بعد از ظهر و میرم دوچرخه..
شاید دیده باشیید منا؟؟
کجاها دوچرخه سواری می کنی؟بگو شاید دیده باشمت(-؛ رازقی
هیچ نندیشم به جز دلخواه تو
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
بس بگفتم کو وصال و کو نجاه
برد این «کو کو» مرا در کوی تو
جست وجویی در دلم انداختی
تا ز جست وجو رود در جوی تو
شاپرک جونم مطمئن باش سکوت کردنت به جا بوده


واسه همین دوچرخمو بخشیدم به یه نفرو کلا بیخیال شدم!
در مورد فرصت آدم باید خیلی حواسشو جمع کنه، اما امکان نداره فرصت دیگه ای پیش نیاد. چون تا وقتی که انسان زندست یعنی خدا بهش فرصت داده. بعدشم همیشه از فرصتی که فکر میکنی داری استفاده کن و به حرف و فکر هیچکس هم کاری نداشته باش
در مورد اعتماد، هیچوقت به هیچکس کامل اعتماد نکن! بجز پدر و مادرت و یه نفر دیگه که وقتی وارد زندگیت بشه ، اگه همونی باشه که میخوای خود به خود بهش اعتماد میکنی
راستی غریبه من عاشق دوچرخه سواریم ولی آخرین باری که رفتم دوچرخه سواری کم موند منو بگیرن
می خواستن بگیرنت؟کیااااا؟مگه کجا دوچرخه سواری می کردی؟
سبزه میدان{}۰؛ رازقی
یار دبستانی من
با من و همراه منی
چوب ... بر سر ما
.....
شرمنده که دیر اومدم ماس م خراب شده یه خورده سختیم میگیره کار کنم .
اشکال نداره ایشاالله درست می شه اونوقت دیگه دیر نمی کنی{}-؛ رازقی
لابد رفتی منطقه ممنوعه...؟؟
آخه خدایش تویه پارک نمیزارند بچرخیم .ببخشیدا ...مملکتا ما را میبینید بخدا.چه ولوشویی
باید بیایم تو خیابون خودمونا بزنیم به ماشین پاشینا ..
اونوقت که دیگه خلاص میشیم تمام..............
ای بابا غریبه جان این چه حرفیه میزنی زبونت و گاز بگیر فکر نکردی اگه تو نباشی که به وب ما سر می زنه؟
راستی دکتر اون دوتا دانشمند و پیدا کردی

فکر کنم به سازمان جاسوسی سیا پیوستن
خوب این همه همکلاسی و رفیق دارید میان دیگه ما نباشیم یکمی کمتر...ایراد نداره که..
نه جدی میگما...
آخه این شهر که ما داریم..هچ جاش درو پیکر نداره..سر و ساموننداره..<<
شما مگه امتان نداری؟/اینجا ه میکنی؟؟
مگه شب امتحان وقت خوندنه



...
من خودم یه پا استادم
ولی