زیبایی و آرامش(بدون شرح)

غریبه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:26

فقط
خوشگله........

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:27

فقط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟....

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:29

یه لحظه فکر کن که الان اونجایی...
بی نظیره....
معماری به این می گن...

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:31

خدا رو شکر که فرزانه اینجا نیست اگه میدید این همه ÷ارسی کولا اینجاست دیوانه می شد...

غریبه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:32

آخه از بس خوشگله دیگه چیزه دیگه ای نمیشه بگم
میدونی اونجا چی حال میده.
بشینی تا میتونی نگاش کنی...
خوابت بره

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:34

غریبه یه چندتا سوال ازت دارم،بپرسم؟

غریبه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:36

شرط داره...
۱- سخت نباشه.
۲- نمره ندی بهم
بپرس

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:39

خوب اول کیف و کتاب و جزوه رو بذار کنار...
رو میز هیچی نباشه...
تو جیبت هم دستمال کاغذی نباشه...
کف دستت هم نوشته نباشه..{}-:

غریبه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:42

فقط گوسیم هست و یه ماشین حساب
مطمن باش تقلب نمی کنم..
شما بپرس

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:42

۱-مال کجایی؟رشت؟
۲-رشته ات چی بود؟
۳-کدوم دانشگاه خوندی؟
۴-چی خوندی؟
۵-الان چیکار می کنی؟
.
.
.
حالا اینارو جواب بده تا بقیه رو بپرسم.بدو که ۲ دقیقه بیشتر وقت نداری...

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:46

وقتت تموم شد تا حذفت نکردم ورقه تو بده...

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:49

یه چیز بگم؟
چقدر بد خط نوشتی من هیچی نفهمیدم...
باشه اگه بخوای پاکش می کنم فقط یکم واضح تر بگو...

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:55

منظورت این بود که عمران خوندی؟
کجا؟
هه هه باید بری سربازی؟دلم برات کبابه{}-:

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:57

من کامنتت و حذف کردم تو چرا حذف شدی؟

غریبه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:59

رشت
عمران می خوندم شهرستانهای یزد

اره مثلا میرم سر کار تو شرکت خودمون مشغولم
الان خوش خط بودش
دیگه سوال نداری
تعجب نمی کنی چرا همش میای اینجا
به کسی نگیااا

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:02

من نمی گم ولی الان ۲ نفر دیگه جز منو تو اینجان...
چرا اینقدر دیر جواب می دی سرعت اینترنتت پایینه؟
کدو شرکت می ری سر کار بگو شاید آشنا در اومدی.

غریبه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:04

یه شرکت پیمانکاری داریم.
مونجا مشغولیم
واسه کار اموزی در خدمتیم اگه خواستی
مگه اشنا داری تو شرکتا؟؟

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:04

با بودن یکی مثل من اینجا دیگه تعجب نداره که{}-؛
ولی حالا خودت بگو چرا میایی اینج مگه تو کار و زندگی نداری؟((-؛
راستی اینم بگو ماهی چقدر می گیری..
من اصلا فوضول نیستمااا فقط کمی کنجکاوم{}-؛

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:06

آره میام گرچه خودم چندتا شرکت دارم ولی دیگه دلت و نمی شکنم... ((-:

رازقی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:09

غریبه جان من دیگه باید برم بقیه سوالات بمونه واسه امشب.
می بینمت((-؛

غریبه پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:16

کی انجاس

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:17

سلام رفیق منم....
خوش قولی هاااااااااااااااااا....

غریبه پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:19

ازه دیگه می خوام برم بخوابم
تو هم که اومدی که

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:20

برو بخواب منم زیاد نمی مونم...(-:

غریبه پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:22

نه هستم یهو غیبم میزنه
چه خبرا
بچه ها کجا
رفامون نصفه موند

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:24

هیچ معلومه این فرزانه کجاست؟
دیگه دارم کم کم نگران می شم...
راستی پارسی می شه واسه یه بارم تو عمرت شده یه چیزی بگی تا من آرزو به دل از دنیا نرم....

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:26

بچه ها والا من بی خبرم ولی مثل اینکه دکتر رفته سفر احتمالا بقیه هم تحویل پروژه دارن پارسی هم که همین وراست می چرخه دیگه ....

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:27

خوب امروز به کجا رسیده بودیم؟

غریبه پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:28

خواب....
صبح زود باید بیدار شم..
کاری نداری رفیق

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:34

گرفتی مارو از یه طرف می گی بیا صحبت کنیم از اون طرف می گی که صبح زود باید بیدار شم ... من که گفتم برو بخواب دیگه مقصر خودتی...
نه تو برو بخواب که فردا باید حساب کتاب پس بدی مثل من که بیکار نیستی که....

المیرا پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:53

سلام
من دو روزه وبلاگمو حذف کردم
الان یک انسان که فکر می کنه داره بهم لطف می کنه با آدرس من وبلاگ ثبت کرده
یوقت اشتباهی بجای من واسه اون پیغام نذارین!
المیرا دیگه هرگز برنمی گرده...

تو هم مرسی...

فرزانه پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:45

رفتم که پشت سرمم نگاه نمی کنم واسه هر کسی بیشتر سادگی به خرج بدی بیشتر باهاش احساس راحتی کنی نتیجش غیر از توهین و تهمت نیس
بعضی ها هم بدونن چون خودشون احساساتی تشریف دارن اون چیزایی که بدون هیچ دلیلی میاد تو ذهنشون رو تو در و همسایه جار نزنن واقعا که
خواهشا کسی نیاد ازم بپرسه که منظورم به کی بود یا چی شده حتی المیرا تو هم ازم چیزی نپرس به اندازه کافی دیوونم کردین بسته بیاید بپرسین بدجور داغ می کنم دیگه اسمتونم نمیارم

درسته...
مرسی...

رازقی پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:48

از صمیم دل به همه تبریک می گم...
واقعا همگی موفق باشید...