مادرم...روزت مبارک...

                

 

 

نظرات 24 + ارسال نظر
المیرا پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:18 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

روز مادر رو به تمام مادرای دنیا-مخصوصا مامان گلم- تبریک می گم

فرزانه پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:07

الهی قربون مامانم برم ۲۰سالمه هنوزم دیشب که حالم بد بود کنار تختم خوابید هرچی اصرار میکردم نمیرفت سر جاش بخوابه فقط میدونم دل اونو هیچکی نداره دوست ندارم هیچوقت ازش جدا شم اونم مامان من جا داره به مادرشوهر نازنینم تبریک بگم که واقعا دوسش دارم قربون تک تک مادرای گل

حمیده پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:35

منم روز مادر و به همه ی مادرای نازنین دنیا تبریک می گم

Mr.Bala پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:49

روز مادر مبارک

غریبه پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:56

بلد نیستم حرفای قشنگ قشنک بزنم.....
فقط
روز مادر مبارک...

فرزانه جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:12

اینحا مادری نیست باهاش حرف بزنیم؟

سارا شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:40

سلام میشه کمک کنین واسه بچه های مدیریت یه سایت مثل شما بسازم

سلام...
بله عزیز...
چه کمکی از من بر میاد؟
اگه بتونم حتما...

فرزانه شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:15

کی اینجاس؟یکی برقو روشن کنه من از تاریکی میترسم

غریبه شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:39

همه سرشون شلوغه دیگه متر میان اینجا...
ما ها هم که میام دگه عدت کردیم به اینجا معتاد شدیم

فرزانه شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:44

سلام غریبه تو اینجایی؟منم عادت کردم اما اینجا خیلی خلوته

المیرا شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:42 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

فرزانه اینجا تار عنکبوت بسته! وقتی بچه ها نیستن اینجا چقدر دلگیره

رازقی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07

چیه؟چی شده؟دلتون اینطوری می گیره؟مگه اینطوری دوست نداشتین؟مگه همینو نمی خواستین؟
پس اعتراض بی اعتراض
حالا شدیم فقط خودمون
پس بیان دور هم خوشه خوش باشیم

غریبه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:41

خخوب یکی یه چیزی بگه؟؟
راستی امتحانا و درسا را چه کار میکنید ؟؟میخونید یا نه؟؟؟؟
تنبلی نکنیدا بچه ها

shaparak یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:59

چیه رازقی جان چی شده عزیز؟
بچه ها نیستن دلخوری؟
فصل امتحان دیگه...!
نترس دوباره وبلاگ شلوغ میشه بهت قول میدم...

فرزانه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:01

شاپرک پاشو بیا اینجا خانم.برید تو وبلاگ هرچی می خوام عکس بچگی المیرا رو ببینید تو وبلاگشه چه نازه

فرناز یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:20

سلام
به به میبینم که همه هستن و ما که از شما چه پنهون گل سر سبد هستیم جامون خیلی خالیه..... راستی رازقی جون گل گفتی .... باید حرفتو با طلا بنویسیم بزنیم سر در این آلاچیق که خودتون خواستید و اعتراض بی اعتراض و.... من اومدم ولی با هیچ دل خوشی... آخه چرا... لطفا ازتون خواهش میکنم که دیگه دعوا راه نندازین و مثل بچه های خوب سرمون تو کار خودمون باشه... رومو زمین نندازین وگرنه میرمو دیگه حتی اسم تون رو تو دانشگاه هم نمی یارم؛ از دست بغضی هاتون هم خیلی ناراحتم که خودتون میدونید چرا ... ولی دیگه تموم شد و کسایی که .... اصن بی خیال ....



خدا رو شکر حرفمو گفتم ....آخیش ...داشت رو دلم سنگینی میکرد.... اوووووووووووه ه ه ه ه ه ه....

اخییییییییییییییییششششش..........
نفس منم بالا اومد...
شانس اوردی که دوباره وب راه اوفتاد والا غم باد می گرفتی(-؛
گرچه جای ما یکی دیگه اومده بود ولی باز هیجا اینجا نمی شه نهههههههههههههههههه.................{}-؛ رازقی

فرناز یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:22

خداحافظ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
خداحافظ غریبانه

نیما یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:59 http://www.sokotedarya.blogfa.com

و چه کسی میدانست که من میدانم بچه های معماری جابر کجا میپلکن؟
منظورت از اون یکی کتاب - کدوم کتاب هست ؟ اسمشو نگفتی

همه کس می دانست که تو می دانی که بچه های معماری جابر اینجا می پلکن...
ما هم از پلکیدن شما در اینجا خوشحالیم(-؛
اما کتاب چیه؟؟؟؟؟؟با کی داری می حرفی؟نکنه اشتباهی اومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رازقی

حمیده دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13

سلام
چیه فرناز جان چرا اینقدر ناراحت؟!!!حالا چرا اینقدر غریب؟؟؟؟؟؟
صدیقه کجاست پیداش نیست؟می گم یاد قبلنا بخیر چقدر دور هم خوش می گذشت

سلام.اره والا راست می گی چه روزایی بود...
اما نگران نباش بازم اون روزا میان هرچند گذشته باشن(-؛ رازقی

المیرا دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:42 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

به علت مشغله زیاد و برنامه ریزی شدید برای امتحانات پایان ترم من تمام وقتمو دارم رومان می خونم!
اصلا درس چیه بشینید رومان بخونید
راستی بچه ها من امروز رفتم شهریه ترم تابستونیو ریختم .دیگه قطعی شد. شماها چیکار کردین؟

آ بریکلا دختر خوب منم یه چندتایی دارم دیدی اگه وقتت اضافه اومد بگو بهت قرض می دم به شرطی که اگه خوندیش واسه منم تعریف کنی(-؛ رازقی

فرزانه دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:23

منم شهریه ریختم چقدر تابستون کار دارم شماها دست و پای اضافه ندارین بهم قرض بدین؟

دست و پا به کنار اگه چشم و مغز و زبان هم خواستی داریم...
چه کله پاچه ای بشه ...{}-؛ رازقی

فرناز دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:05

سلام

آره آگه بچه ها رسم مهمون نوازی رو خوب اجرا کنن ...آره هیجا اینجا نمیشه... لطفا دیگه ازین به بعد بچه های خوبی باشین.. منم قول میدم دیگه شیطونی نکنم...

غریبه دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:44

کجایی عزیزیم....؟/
کجایی؟/
بی تو من به لحظه..
آهنگ قشنگیه..
برچه ها درس بخونیدا انقدر تنبل نباشید
بقول بابام دانشجو جماعت از یه بچه مدرسه ای کمتر درس میخونه
یاد شبای امتحان بخیر..یکی توسر خودمون میزدیم یکی تو سره کتا با..
هی روزگار....

Mr.Bala چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد