آلاچیق...!

...

آلاچیق...!

...

زندگی...

زنده بودن زندگی نیست
گاهی زنده بودن شرمندگیست
زندگی می دانی؟ سادگیست ، دیوانگیست

زندگی یعنی
صبح را با عشق آغاز کردن
به امید آسمان پر باز کردن
یعنی در قفس هم پرواز کردن

زندگی یعنی آسمان را بوسیدن
در صخره سخت گل عشق روییدن
زندگی یعنی ، زندگی را بوییدن

در میان گریه ها خندیدن

زنده بودن زندگی نیست
زندگی پنجره ایست که تو باید آن را باز کنی
خود را با پرنده هم آواز کنی

گاه زندگی تنها یک نگاست
رمزو رازش با تو ناآشناست
زندگی لحظه های بی پرواست
زندگی عاشقی های بی صداست

زندگی بالا و پایین شدن قلب تو نیست

زندگی ساده تر از این حرفاست

زندگی به سادگی پیچ پیچک است
زندگی به شیرینی نمک است
زندگی پنجره ایست که تو باید آن را باز کنی
آره تو ، و خودت را با دلت غمساز کنی

زندگی بالا و پایین شدن قلب تو نیست

زنده بودن هرگز زندگی نیست

زندگی هست بی رنگ
زندگی هست یکرنگ
زندگی نرم است همچون سنگ
زندگی لمس کردن سردی برف
زندگی جسارت گفتن حرف

زندگی تنهاییست
همچو تنهایی درخت در جنگل
زندگی لالاییست
زندگی بی تابیست
زندگی شبهای آفتابی
زندگی روزهای مهتابی

زندگی در یاد است
زندگی آزاد است
زندگی بر باد است زندگی ساحل بی دریاست
زندگی خواب های بی رویاست
زندگی تقویم بی فرداست
لیکن زندگی خوش آواست
آری آری آوایش را گوش کن
این صدای تپش قلب تو نیست
این صدای عاشقیست
این صدای زندگیست
اما حواست را جمع کن
زندگی بالا و پایین شدن قلب تو نیست

زندگی باریدن چشم تو بر لبخند است
زندگی خنده بر گریه و آه های بلند است
زندگی بازی روزگار هنرمند است
زندگی زخم های پر پند است

زندگی بی عشق سیری چند است؟؟

زندگی زخم های پینه بسته
زندگی خنجرهای شکسته
که از سوی دوستان بر پشت نشسته
زندگی با چشمان بسته
زندگی دویدن پای خسته

زندگی لحظه هاییست که تو چشمانت را بر آنها بسته ای
گرچه زنده ای اما به مرگ پیوسته ای
زندگی لحظه مادر شدن است
زندگی عشق را یادآور شدن است

زندگی پول در به در
زندگی آغوش های بی پدر
زندگی لحظه تنهایی توست
زندگی آهنگ لالایی توست
زندگی لحظه ی اولین سخن
زندگی آشنایی تو و من
زندگی به این لحظه ها پی بردن

زندگی لحظه دلتنگی

انتظار در کنار ساعت آونگی
زندگی لحظه تلخ زخم است
زندگی گاهی شبیه اخم است

زندگی لحظه حسرت
زندگی لحظه فرصت
زندگی لحظه دوری
زندگی قهوه فوری
زندگی چای گرم
زندگی لحظه شرم
زندگی عمو زنجیر باف
زندگی گرمی کرسی و لحاف

زندگی امید ماندن
غزل فریاد خواندن
زندگی فرصت مشق است
زندگی لحظه عشق است

زندگی در یاد است
زندگی آزاد است
زندگی بر باد است

زندگی ... زندگی ... فریاد است

Faryad , tehran , 1388.1.6

آلاچیقی ها...! جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:24

نظرات 77 + ارسال نظر

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:19

http://mizan11.mihanblog.com/

رهی معیری یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:38

سلام اینو واسه این عاشق بیچاره مینویسم اما واسه اینکه بعدا دخترا ازم شاکی نشن از طرف خود شاعرش میزارم

کیم من دردمندی ناتوانی
اسیری خسته ای افسرده جانی
نه دمسازی که با وی راز گویم
نه یاری تا غم دل باز گویم
در این محفل چو من حسرت کشی نیست
به سوز سینه من آتشی نیست

الهی در کمند زن نیفتی
اگر افتی به روز من نیفتی

دلم از خوی او دمساز درد است
زن بد خو بلای جان مرد است
زنان چون اتشند از تند خویی
زنو آتش ز یک جنسند گویی

نه تنها نا مراد آن دل شکن باد
که نفرین خدا بر هرچه زن باد

حذر کن زان بت نسرین برو دوش
که هردم با خسی گردد هم آغوش
اگر زن نوگل باغ جهان است
چرا چون خار سر تا پا زبان است؟
چه بودی گر سراپا گوش بودی
چو گل با صد زبان خاموش بودی

عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:40

یه جاهایی رهی راست میگه
یه جاهایی هم بی انصافی کرده
مثلا دلت میاد ف.م
یا چرا راه دور میری همین فرزانه یا غریبه
یا معمار آخ آخ اون که پسره
سوتی دادم بای بای

غریبه یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:46

عاشق تو ک همش در ال شعر گفتنی..
وضعت خرابه هااااااا
نمیری یهووو

عاشق یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:49

غریبه توی غربت نگی چی شد محبت
بگی میگن دیوونست حرفاش چه بچه گونست
تقصیر آدما نیست این همه درد دوا نیست
آب و نون و نفس کجا اومدی تو قفس

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:50

المیرا جان کاملا باهات موافقم تو محیط دانشگاه اصلا جایی واسه دوستی نیست اینجا محیطیه برابر ....
جرا وقتی با کسی دوست نمیشی همه فکر میکنن با یکی دوستی تریپ بستی و بهش پای بندی مگه ت این شهر ادم مجرد نیست و ............. واقعا که دلم پره از حرف مردم هیییییییییییییی شاپرک جان ببخش که...........

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:17

یاشار جان اگه ادم با نیت دوستی بیاد تو دانشگاه که کلا هش پسه معرک است خود دانی من نظرمو گفتم اینجا فقط جایه شناخته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

المیرا یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:31 http://elmiraeverlasting.blogfa.com

دانشگاه جای دوستیه .اما دوستیه اجتماعی.که ما ایرانیا جنبشو نداریم! خیلی کمن آدمای با جنبه. خود من به عنوان یه دختر وقتی یه پسر تو دانشگاه میاد دنبالم مطمئنم یا تازه با دوست دخترش به هم زده-یا با دوستاش شرط بسته-یا از روی بیکاری و وقت گذرونی اومده. هیشکی عاشق چشم ابروی آدم نمیشه! هدف اصلی از دانشگاه درسه! اگه این روابط از حاشیه به اصل کشیده نشه یا همکاری دخترو پسرا برای درس باشه خیلی هم خوبه! اما اصولا اینجوری نیست!!! به هر حال این نظر منه. من به عشق اعتقاد ندارم. آدم اگه از روی عقل کسیو انتخاب کنه عشق هم خود به خود بوجود میاد...

FARAYAD یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:32

آقا دعوا نگیرید
هرکس یه توریه دیگه
یکی
یکی
یکی هم
یا شاید یکی باشه که
یکی مثل عاشق
یکی مثل من

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:36

اقای یاشار فکر نمی کنم نظراتم به شما ربطی داشته باشه !!!!!
خواهشا احترام خودتونو نگه دارین اصلا تو چه میدونی داستان چیه که پا برهنه پریدی وسط .
من شمارو قاطی ادما حساب نکردم چه برسه که واست متاسف باشم اصلا جنابعالی کی باشی که بخوای برام جا مشخص کنه ببینم اصلا چی میدونی اصلا میدونی که چی میدونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیخواسم بتوبم بهت ولی ......................

معمار یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:41

شک دارم که نو اصل روشن فکر باشی اقای یاشار از نظر اولت(خوشگل.....؟) مشخص بود چه جور ادمی هستی قضاوت باشه با دوستان در حدی نیتی که با جنابعالی بحث کنم هر جا که هستی خوش باشی یا علی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

farzaneh یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:54

salam bebinid bacheha elmira kheili hasase kare dorosti nakardin unjuri javabesho dadin man 4shanbe yejuri migam f.m biad web inaro bekhune ama ghabul konin masan to hamin kelase khodemun hastan keai ke hame 2khtararo emtehan kardan

farzaneh یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:57

va ajaha c he 2khtr che pesar adabo reayat mikonin motesefane chon to jame ma rahe dg vase ashnaie javuna nis daneshgah tanha mohitie ke hamo mishe shenakht ama nabayad ta ghabl az shenakhte kamel hormataye beineshun beshkane va hadafeshun sargarmi nabashe

farzaneh یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:00

man tanha yek khahesh az pesaramun daram toro june harki dust darin reayat konin enghad boye sigar nadin man haruz ghorse sardard mikhoram makhsusan sare kelase tarsime changizi badezor ravani misham

رازقی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:19

دوستان دارین چیکار می کنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به کجا چنین شتابان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من باورم نمی شه که دارین اینطوری به هم می پرین؟
چقدر زود واسه هم تکراری شدین
چرا دارین این قصه رو اینقدر زود تموم می کنین؟لااقل نذارین اینطوری خراب شه
اینجا هرکی حق داره نظر شخصی خودشو بیان کنه و هیچ کس حق نداره کسی رو ببره زیر علامت سوال.......

عاشق دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:09

سلام
من از طرف خوم معذرت میخوام
ولی خوب من عاشقم قبول کنید سخته که کسی بگه نه تو عاشق نیستی یا هوس بازی یا هر جیز دیگه
من از همه مخصوصا المیرا معذرت میخوام بهش بگید

FARYAD سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:01

سلام
الان که من دارم اینو می نویسم هر کاری می کنم وبلاگ به روز نمی شه آخه یادم نطرات این پست به 126 تا هم رسیده بود
خلاصه اینو حتما بخونید

می خوام یه چیزیو اعتراف کنم
عاشقو فریاد یه نفرن
یعنی هر دوشون منم
چیه مگه عاشقی گناهه فقط اگه قراره برید دنبال ف .م نگید که فریاد واست می نویسه بگید یه عاشق واست می نویسه
من فریادم یه عاشق
حالا همه با هم بگید سلام عاشق

صیقه سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:14

سلام
نمیدونم اصلا چیزی بگم یا نه!مثل اینکه خیلی دیر کردم!اوضاع اینجام که بدجوری بهم ریخته هر کی یه چیزی میگه.هیچکی هم حرفای دیگری رو قبول نداره!!!!!!!!!!!!!!!
جالب اینه بعضیا حرفایی میزنن که رفتارشون کاملا باهاش در تناقضه!!!!!!!!!!!!!!خیلی جالبه خیلی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا نمیدونم چی بگم.
ولی کاش لااقل اگه حرفی میزنین و نظری میزارین
اولش فکر کنین ببینین با رفتارتون.با کاراتون.با چیزی که تا حالا دیگران ازتون دیدن هماهنگی داره یا نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خیلی بده که آدما انقدر به هم دروغ میگن و مدام در تلاشن که خودشون و چیزه دیگه ای.چیزی که نیستن نشون بدن!!!!!!!!!!!!!!!
منظورم به همه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱
کاش ما آدما دروغ بلد نبودیم!!!!!!!!!!!۱
کاش صادق بودیم!!!!!!!!!!
کاش هر حرفی که میزنیم از ته قلبمون باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کاش.....................
یه لحظه بهش فکر کنین...................
اینایی که گفتمو فقط با شما نبودم با خودمم هستم.............
آهای صدیقه با توام...................
وای که چقدر دلم پره....................

صدیقه سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:16

نمیدونم بازم حرفی دارم یا نه....................
حالا بعدا شاید باز اومدم
بای

فرناز سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:25

سلام عاشق
یه خورده که فکر کردم دیدم که نشدنیه ؛ آخه یعنی اینکه به عشقت شک کردم؛ و به خاطر همین نظرم عوض شد من نمیتونم برات کاری کنم ؛ اینم بدون که ادمی یه بار عاشق میشه ؛ نمیشه که کمتر از ۶ ماه عاشق شد اونم ۲ بار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

واقعا متاسفم که نمیتونم برات کاری کنم ؛ ازین بابت خیلی هم ناراحتم برادر )-:

فرناز سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:27

راستی اونجوری که ازم خواسته بودی به کسی چیزی نگفتم ؛ به قول معروف مرده و قولش ...........

خدافظ غریبانه!!!!!!!!

صدیقه چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:34

صیقه=صدیقه

انقدر حالم گرفته بود که اسمم هم غلط نوشتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Mr.bala Mr.bala Mr.bala Mr.bala Mr.bala Mr.bala Mr. جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:57

خواستگاری:

یک هفته پس از خلقت آدم:
چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.

پانصد سال پس از خلقت آدم:
با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار طرف.بلند داد می زنی:هاکومبازانومبا(یعنی من موقع زنمه(
بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.

دو هزار و پانصد سال بعد از اختراع آدم:
انسان تازه کشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.

ده سال قبل:
شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند.در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.

هم اکنون:
به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از"ام اس ان" یا "آی سی کیو"هم می توانید استفاده کنید ولی انها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست "اد" می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد