یه بهونه...

         

 

یه بهونه توی قلبم داره از عشقت می خونه 

نمی تونه بی بهونه تو رو از خاطر برونه 

 

یه ترانه واسه قلبت بسه که عاشق بمونی 

واسه ی این دل تنهام تا ابد بیای بخونی 

 

من و تو ساده نبودیم ولی با سادگی ساختیم 

با یه عشق بی اراده،رفتیم و از همه تاختیم 

 

یه نگاه بی نشونه داره با من هی می خونه 

قصه ی روشن فردا رو واسم کرده بهونه 

 

من نخواستم تو نخواستی به خدا خود خدا خواست 

دست ما رو توی دستش سر هم گذاشت و بر داشت 

 

دل من ساده نبودی ولی با سادگی ساختی 

کلبه ی ساده ی وصل و توی اون نگاه وحشی 

 

یه ترانه واسه قلبت بسه که عاشق بمونی 

واسه ی این دل تنهام تا ابد بیای بخونی 

 

من نخواستم تو نخواستی به خدا خود خدا خواست 

دست ما رو توی دستش سر هم گذاشت و بر داشت 

 

حالا باید توی این حس واسه تو همیشه باشم 

با همه حالی که دارم رنگ سادگی بپاشم 

 

 

                                                                         رازقی

نظرات 76 + ارسال نظر
غریبه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:28

آفرین.
خیلی جالب بود..
واقعا.دنیای ما پر شده از این آدمها

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:59

وااااااااای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟!
اووووو راستی
سلام
نگاه تو رو خدا چه مرموز بازار راه انداختن اینجا!!!!ولی بی خیال من بعد قضیه رازقی بی خیاله کاراگاه بازی شدم!!!
خوشحالم که هستین.
خوشحالم که دور همین.
خوشحالم که خوشحالین.
ولی....
کاش خودتونو معرفی میکردین تا تو دانشگاهم خوشحال بودیم.نه که نباشیما!!!!!الانشم هستیم.خوشحالتر بودیم.
زیااااااااااااااااد
موافقین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هه...چه چیزا میپرسم من!!!!!!معلومه که نه!!!!!!!!!
بی خیال .خوش باشین.مهندس جونا

شاپرک:
سلام صدیقه جون...
دلمون تنگ شده بوداااا
خوب شد دیروز دیدمت...
بچه های خوبین...کم کم اعتراف میکنن کین...

رازقی پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:03

مستر بلا خیلی قشنگ بود.دلم گرفت از ته دل

رازقی پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:14

راستی کسی مصطفی رو ندیده؟خیلی وقته که پیداش نیست؟
باید برم یه سری به وبش بزنم شاید اونجا باشه؟؟؟

غریبه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:14

کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم کفشای پاره میخریم اسباب کهنه میخریم بی اختیار داد میزنم کهنه فروش قلب شکسته میخری؟؟

Mr.Bala پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:30

رازقی جان اگه می دونستم دلت میگیره چیزی نمی نوشتم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:35

صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش

آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ دانش آموزان به تصویب رسید؟ آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی نام کوروش کبیر و داریوش را نخواهند شنید؟ آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست . درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است -

یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند /یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد

شاپرک:
این آخری منظورش چی بود بلا جان!!!!!!!
ازین حرفا اینجا بزنی دشمن زیاد پیدا میکنی ها...!
اون موقع من نیستم به دادت برسم هاااا
ببین کی بهت گفتم...

FARYAD پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:35

سلام به همه
صدیقع جان اگه ندونی که کی هستیم اونوقت چون فکر میکنی مثلا هر کسی میتونه رازقی باشه به همه احترام میزاری و همه رو دوست داری
البته یه جورایی باهات موافقم
اما از اون طرفم حساب کن مثلا اگه بفهمی فریاد منم دیگه نه اینجا نه تو دانشگاه تهویلم نمی گیری

شاپی خانوم دارم میااااااااااااااااااااااااااااااااااام

شاپرک:
عالی بود...دستت درد نکنه...

Mr.Bala پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:35

کوچیک که بودیم...تنها اشتباهمون این بود که کفشامونو اشتباهی میپوشیدیم...حالا که بزرگتر شدیم تنها کار درستمون پوشیدن کفشامونه

Mr.Bala پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:36

صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش

آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ دانش آموزان به تصویب رسید؟ آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی نام کوروش کبیر و داریوش را نخواهند شنید؟ آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست . درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است -

یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند /یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد

عاشق پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:46

سلام به همگی
مرسی بابا دم همیگیتون گرم
نه بابا هنوزم فردین پیدا میشه
دم فریادو خواهرش گرم آخه قرار شده خواهر فریاد واسم خواهری کنه یه روز بیاد دانشگاه با ف.م صحبت کنه
ف.م جان سلام

چو اسیر دام تو ام رام تو ام ای محرم رازم
منم آن شمع سحری کز دوری تو در سوزو گدازم
بی گناهم بده پناهم کز موی تو آشفته ترم
کن نگاهی به خاک راهی ای سایه عشقت به سرم

معمار پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:58

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری ،همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای بالا برود...... (جملش قدیمیه ولی جالبه بود خصوصا برای بعضی ها)

شاپرک:
معمار جان من چی گفته بودم آخه!!!!هان!!!
دیگه نبینم بعضی ها بعضی ها کنین ها!!!!

با همتونم!

دفعه ی دیگه جور دیگه ای برخورد میشه....
مثلا فیلتر و....
نمیخواین که...!

غریبه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:31

بچه ها خسته شدم خسته...

شاپرک:
از چی عزیزم...
کلماتت هم خستن که....

معمار پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:39

ای عاشق بیچاره تو اخره فیلم میمیری من اخرشو دیدم ای فکری بکن به حالت
..............ارزش نداره داش !!!!!!!!!!! ایندتو بچسب یا علی بگو و...........

غریبه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:46

معمار یکمی راست میگه.
عاشق جون درستا خون مشروط میشیا...
از ما گفتن بود..
معمار جان خوبی شما؟

شاپرک:
معمار کلاس داشت رفت...
معلومه کلاست با ما نیستا غریبه جان...

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:10

بار الهی آنکه در تنها ترین تنهاییم تنها کسم بود.تنهای تنهاییم گذاشت/ای خدا به حق تنهایت.در تنهاترین تنهایی اش تنهای تنهایش نزار.....
اینم اس ام اس!!!برام اومده بود گفتم بزارم تو وب شاید شمام دلتون مثل من یه جوری بشه.
نمیدونم چه جوری!!!!!یه جوری دیگه!!!!!!!!!!!!!

شاپرک:
دل من یکی رو که خیلی یه جوری کرد...
صدیقه جون مگه نیدونی من اینارو بخونم میگریم هان....
میخواستی اشک منو در بیاری؟؟؟؟

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:26

فریاد جان متوجه منظورت از این جمله که(چون فکر میکنی مثلا هر کسی می تونه رازقی باشه به همه احترام میذاری و همه رو دوست داری)نشدم!!!!!!!!!!!
چرا اگه بشناسمت تهویلت نمیگیرم؟!!مگه چیکارم کردی؟!!من با هیچ کدوم از همکلاسیام مشکل ندارم.همشون برام محترم و عزیزن حتی تو فریاد!!!!!!!!
شدیدا مشتاق شدم بشناسمت!!!!!
مستر بلا متن قشنگی گذاشتی.
تو وب خوشگلمون متن قشنگ زیاده.خیلی خوبه ولی ای کاش

گاهی یکم رو متنایی که میخونیم فکر کنیم شاید باعث بشه یه تکونی به خودمون بدیمو یکم به اصلاح خطاهامون فکر کنیم مخصوصا بعضیا!!!!!!!!!!!
حالا اصلاح نکردیم نکردیم.لااقل باعث میشه ته دلمون یکم از خودباوریه بی خودی که داریم کم بشه(خود باوری بد نیست.گفتم خودباوریه بی خود!!!!!!!!!!)دیدین بعضیا هر کاری میکنن۱۰۰٪مطمئنن که درسته و۱٪هم احتمال خطا نمیدن؟؟؟؟!!این از اون خودباوریه بی خود میاد!!!!!!!!!!!!!!!که خیلی بده و گاهی حتی باعث میشه به دیگران آسیب بزنیم!!!!!!!!!!!
وای چقدر حرف زدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شاپرک:
به چیزی که به فریاد گفتی موافقم....

ولی....
صدیقه جان!!!!!!!!!!!!!!!

غریبه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:56

دیقه جان . خود باوری..؟؟
یکمی فکر کرد.ادم خودشا باور کنه باید شرایطش فراهم باشه که بتونه به هدفش برسه.اگه شرایط بد باش خودتا بکشی هم نمی تونی نمیتونی.
وقتی تو یه کویر اب نداشته باشی بخوری .خودتا باور کنی چه فایده داره.میمیری..
البته نمیگم ادم تلاش نکنه.ادم تلاشش را باید بکنه.خدا خیلی بزرگه .همه ما را دوست داره اونم زیاد ما درک نمیکنیم.
همین

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:49

غریبه جان دیقه چیه دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینجانب صدیقه هستم با اجازتون
نه منظورمو درست متوجه نشدی!!!!!!!!!!!!
منظورم این بود که نباید زیاد به خودمون مطمئن باشیم و خودمون و علامه ی دهر (علامه ی دهر و درست نوشتم؟)بدونیم و خیال کنیم که آره دیگه هرکاری بکنیم و هر چی بگیم درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این آدما کم نیستن!!!!!!!
ولی متاسفانه خودشون متوجه این خصوصیت بدشون نیستن!!!
متاسفانه

غریبه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:00

صدیقه ببخش استباه تایپی بودش..
عزیزم ارهتوی این دنیا خیلی ادما با اخلاق ورفتار و بد و خوب وجود داره
خوبه که ما ها خودمون جزء خواش باشیم نه بدا.
اینیم که گفتی میشه غرور بیش از حد که پدر ادما در میاره یه روزی.
اره عزیزم

صدیقه پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:10

میدونم.خواهش میکنم!
آهان.دقیقا.حالا گرفتی چی گفتم
درسته.امیدوارم کسایی که یه همچین اخلاقی دارن تا دیر نشده به خودشون بیان
امیدوارم

مصطفی پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:08 http://jbh-boy.persianblog.ir

سلام..رازقی جان تا زمانی که تو و شاپرک رو نشناختم کمتر اینورا آفتابی میشم به آدم حق بدین دوست نداشته باشه تحت نظر یه سری آدم ناشناخته باشه

شاپرک:
به....
سلام مصطفی خان...
بابا تحت نظر چیه؟؟؟؟
همه ی این چیزایی که پیش اومد اتفاقی بود جانم...
نترس بابا کاریت نداریم...
فقط میخواستیم یکم سر به سرت بذاریم...
از خودت یاد گرفتیم جانم...!

نگین پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:45 http://jbhfriends.gigfa.com

عاشق اگه واقعا کسی رو دوست داری سعی کن در رفتارت اینو نشون بدی تا اون شخص خودش متوجه علاقه تو بشه
سعی کن خودت رو به عشقت نشون بدی و قائم نشو

۰۰ جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:12

۲

!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صدیقه جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:39

شاپرک جون بابا نمیخواستم که اشکتو در بیارم.ببخش.نکن این کارارو!!!!!!!!!لااقل اگرهم اشکت در اومده نگو.بابا اینجا پسر رفت و آمد میکنه میدونی که منتظره یه سوتی هستن تا آدمو متهم به زیادی حساس و زرزرو بودن بکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی....بی خیال راحت باش
احساسات خوشگل دخترا رو نمی شه مخفی کرد
اصلا نباید مخفی کرد
پسرا ناراحت نشن.میدونم همتون اینطور نیستین

فرناز یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:03

من دیگه دارم مییرم




خداحافظی چه سخته .............

راستی رازقی جون یه بهونه خیلی خوشگل بود









خدافظ


















































خدافظم غریبانه بود .....................


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد