قاصدک !

                        

قاصدک !هان؟، چه خبر آوردی؟ 
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیار و دیاری، باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که ترا منتظرند
قاصدک در دل من، همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ،
با دلم می گوید،
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب
قاصدک هان، ولی
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی کجا رفتی آی،
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم
اندک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.... 

 

                                                              shaparak

نظرات 4 + ارسال نظر
پیمان جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:14

من شنیدم خبری هست هنوز
....................................زیر کرسی شب بی خبری
شب به صبح آمد و خورشید طنین انداز است
................قاصدک!شب که سحر شد،تو چرا منتظری؟

دوستار شاپرک جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:53

شعرای اخوان ثالث حرف ندارن.... من عاشق شعراشم. ممنون که میذاریش تو وبلاگت

و قاصدک قشنگترین شعرش !
سلام دوست عزیز
پیشنهاد دوستان بود...
ازین به بعد پس بیشتر میذارم..
خواهش میکنم دوست عزیز...
ممنون که سر زدی...

روح زخمی پرواز جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 20:51 http://roheparvaz.blogfa.com

انتخابت عالی شاپرک.........من عاشق این شعر م.ا.ث هستم.....دمتو گرم.....

سلام
خواهش میکنم
ممنون....

حمیده شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:26

دارم به این فکر می کنم که اگه قاصدکها هم دروغ می گفتند دیگه چی می شد....شاید اگه هیچوقت صداشون در نیومده به خاطره همینه،به خاطر اینکه نمی خوان دروغ بگن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد