من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستایم بنشینند آرام
گل بگو و گل بشنو....
هر کسی می خواهد
وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دلی بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه ی دوست کجاست؟؟؟
همه این است و جز این چیزی نیست عمر بی حادثه جر و خروش................................
کو دوست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس خانه ای نساز؟؟؟؟؟؟؟
کلبه ای از جنس تنهاییییییییییی بساز............
خداحافظ
خوش اومدی....
کلبه ی تنهایی!
این کلبه رو همه دارن...
کلبه ی تنهایی را باید خراب کرد....
من نمیدانم...که چرا سهراب گفت...خانه دوست کجاست؟...
من نمیدانم...
خانه دوست اگر چند قدم...این ور و آن ور بشود...که اگر خانه دوست...بی در و پیکر بشود...بر دل سرد مسافر...چه تفاوت دارد؟...
خانه دوست کجاست؟...
بر دل سرد مسافر،گردی...از درازای مسیری پر خم...از بلندای سکوتی دلگیر...خاک گرفتست،گویی...
خانه دوست،هر کجا می خواهد باشد...
دوست نزدیک من است...کاش دست دوست هم...
از برای زدن خاک،کنار...
نزد قلبم باشد!
به نظر من که هیچ کس تنها نیست حتی اونایی که فک می کنن تنهان تنها نیستن
راستی قشنگ بود
منم دلم میخواد..............
تو را اگر قلب عاشق هست؛ مده تنهاییت از دست که این دنیا ی زیبا را نمی یابی دگر جایی که چون معبود تنهایی .
کاش گاهی اوقات دوستی رو که همیشه کنارمونه فراموش نکنیم...کاش...
کاش.....
چقدر فراموش کردن واسه مردم راحت شده......!
کاش.....
می گم شاپرک جان تو خوبی؟اوضاع چطوره؟می گم بهتر نیست خودمونو اینقدر خسته نکنیم و به جای اینترنت،با اس ام اس با هم بگپیم
اینجا که جز منو تو کسی نیست .من اخرش نفهمیدم این عسل چی شد