یه چی دیگه بگم بعد میرم کم کم آشنا میشیم البته هممون ترم قبل تو یه کلاس بودیم که خودمون بهمش ریختیم پس همه با هم آشناییم خدا کنه دوباره بتونیم دور هم باشیم............. قدر همو نمیدونستیم
هه هه هه شماره منو ندارییییییییییییییی بیخود مزاحم ...یاسمن... و بر و بچش نشو چون ازونا نیستم.. دیدی چقدر زرنگم آی کیو رو حال میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایندفعه دیگه بعدش واقعا میرم باید بگم اینجا صاحب داه اونم کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شاپرک!!!!!!!!! همتون میشناسینش سرهنگ درجه ۱ ببینم میتونید اینجا رو فتح کنید؟؟؟؟؟؟؟ ۱۰۰۰۰تا هم باشید نمیتونید.... هه هه هه هه هه شوخی بو همه با هم دوستیم بابا فقط میخوام بقیه هم بیان
24 ساعت از زندگی دخترا 5صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب….. 6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره . 7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!! 8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و… 9صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش) 10 صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد . 11 صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون 19 تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت، به امید خدا به سمت دانشگاه میره . 12 ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره . مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه - صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … ) 1 ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده. و منیژه جون بعد از 1.5 ساعت که قضیه خاستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده . 2 ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!! 3 ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!! 4عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خانه. 5 عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش. 6 عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ گل زنبق!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه. 7 عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش. 8 غروب: دختر در حال پیاده شدن از ماشین اون پسره: راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند. و جزوه رو از پسر می گیره. 9 شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه (از عواقب عاشقی) 10شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟! 2شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل. 5 صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره sms داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم. خیلی دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!! و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود. شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!!!
سلام بر دوست تازه وارد.نه بابا اینطوری ها هم نیست.بچه های ما مثل گل می مونن با گذشت زمان اینو می فهمیدر ضمن شاپرک مزاح می کنه تو زیادی جدی نگیر بعدشم اینجا ما همه با هم دوستیم و اگه می تونی مثل یه دوست باشی بسم الله...تا یادم نرفته نمی شد غلط املائی ما رو نمی گرفتی
یه دوست! تو رو هم میشناسم... دیگه ازین چیزا ننویسی ها ... ما هم برا پسرا زیاد داریم ولی شاپرک گوش هممونو کشید! تو هم کوتاه بیا... همه با هم دوستیم و میخوایم با هم خوش باشیم باشه!!؟؟
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای اینجا چه خبر بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من فقط یه شب نبودم و تنهاتون گذاشتم ببین که کیا اومدن ؟؟؟؟ حیف که دیشب نبودم آخه رفته بودم بیرون ای کاش نمیرفتم ؛ حالا بیخیال راستی مجتبی ومحمد خوش اومدین بلاگمونو منور کردین
سلام !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱ نه بابا تو مامیت نمیذاره منم بابام ؛ فقط شاید رفتیم خونه مادربزرگم که اونم نزدیک به حکیم نظامیه؛ اگه بریم خونه مادربزرگم ؛ فقط کافیه به شوهر خالم یه اشاره کنی اونم جونش در میره واسه همین ترکوندنا ؛ البته اگه بابا نزنه تو ذوقش ؛ وااااااااااااااااااااااای اگه بشه چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟ حال میده بری حکیم نظامی
منم شاید برم خونه مامان بزرگم البته با این تفاوت که خونه مامان بزرگه من کلی با حکیم نظامی فاصله دارهولی همه جمعن قراره امسالم مثل سالهای پیش به اتفاق دخترخاله پسرخاله ها خونه مامان بزرگو بترکونیم البته خونه رو نه هاااااااااا یعنی کلی ترقه بترکونیمالهی چهارشنبه سوریه امسال مامان بزرگمم مثل هر سال جیغ جیغ کنان میگذره که بچه ها بسه بچه ها آرومتر بچه ها همسایه هاهه هه
باشه عسل جون بگیا!الهی دلم واسه خودم سوخت تا یکی یه کوچولو امید میده که خودشو معرفی میکنه سریع ذوق میکنم!آخی نازی
عسل
به همین خیال باش . 3 3وت پیدایی .
1.شناختمت
2.میخای هالا بهت بزنگم؟
شب شما هم بخیر!
من که فعلا هستم
مجتبی تا صبح این جارو فتح کنیم یا بریم تالار گفتمان rap3da.ir
رفتی عسل؟شب بخیر!لطفا بقییه نخوابن چون من خوابم نمیاد
یه چی دیگه بگم بعد میرم
پس همه با هم آشناییم
کم کم آشنا میشیم
البته هممون ترم قبل تو یه کلاس بودیم که خودمون بهمش ریختیم
خدا کنه دوباره بتونیم دور هم باشیم.............
قدر همو نمیدونستیم
آبای همینجارو فتح کنیم فکر کنم بهتر باشه!نظر تو چیه؟
وای عسل گل گفتی من که خیلی دلم میخواد همون بچه های ترم قبل باز با هم باشیم !
یه جورایی حس همزادپنداری دارم
هه هه هه
شماره منو ندارییییییییییییییی
بیخود مزاحم ...یاسمن... و بر و بچش نشو چون ازونا نیستم..
دیدی چقدر زرنگم
آی کیو رو حال میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوفففففففففففففففففففففففففففففففففف. بچه ها چه قدر ناسیونالیستن . چه بحث های فلسفی .
واقعا دارم لذت میبرم و
ادامه بدین...
مجتبی
الو مجتبی صدام داری یا نه من یه سر اونجا میزنم میام Ok؟
باشه پس ما رفع زحمت میکنیم!میریم و با یه لشکر بزرگتر میایم
زنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
زنگ
زنگ زنگ
گوشیرو بردار دیگه بابا
زنگگگگگگگگگگگگگگگگ
زنگ زنگ
okبرو بیا من احتمالا تا صبح هستم
بچه ها اینجا چه خبره؟حرف از لشکر و لشکرکشیه
نه مثت اینکه جدی جدی داره بحث جنایی میشه
عسل بر نمیداری .
مجتبی اونجا خبری نبود فقط ۴۵۰۰ نفر آنلاین بودن .
به این نتیجه رسیدم که انجا بهتره.
من پشیمون شدم!
آتش بس!من برگشتم که پیمان صلح ببندم!
خووبه؟
البته منظورم اینجا بود .....
پوزش
ایندفعه دیگه بعدش واقعا میرم
باید بگم اینجا صاحب داه
اونم کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاپرک!!!!!!!!!
همتون میشناسینش
سرهنگ درجه ۱
ببینم میتونید اینجا رو فتح کنید؟؟؟؟؟؟؟
۱۰۰۰۰تا هم باشید نمیتونید....
هه هه هه هه هه
شوخی بو همه با هم دوستیم بابا
فقط میخوام بقیه هم بیان
مثل اینکه امشب شب من نیست بخوابم بهتره
شب خوش
مجتبی . عقب نکش .
جنگ تا دل بغداد ادامه داره . ببخشید فکر کردم سال۵۲
شما هم رفتید؟
شب شما هم بخیر
آبای جنگو بیخیال !دوستی صفا صمیمیت و بچسب!
مجتبی هستی یا ...
نکنه با تیر زدنت
نامردا ...
انتقامتو میگیرم .
نه آبای کسی منو نمیتونه بزنه!نگران نباش عزیزم!
آقا/خانوم رازقی شب شما هم بخیر
مجتبی همه رفتن.
دیگه کسی نیست .
اگه هستین برین می خوام کرکر ا رو بکشم پایین .
بای
ممد من فعلا تو نت هستم ولی دیگه داری کرکره رو میکشی پایین من از اینجا میام بیرون!
خدانگهدار
بزدید نه بازدید
قرار نیست کرکرو تو بکشی پایین داداش!
24 ساعت از زندگی دخترا
5صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب…..
6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره .
7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!!
8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و…
9صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش)
10 صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد .
11 صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون 19 تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت، به امید خدا به سمت دانشگاه میره .
12 ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره . مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه - صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … )
1 ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده. و منیژه جون بعد از 1.5 ساعت که قضیه خاستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده .
2 ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!!
3 ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!!
4عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خانه.
5 عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش.
6 عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ گل زنبق!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه.
7 عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش.
8 غروب: دختر در حال پیاده شدن از ماشین اون پسره: راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند. و جزوه رو از پسر می گیره.
9 شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه (از عواقب عاشقی)
10شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟!
2شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل.
5 صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره sms داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم. خیلی دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!! و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود. شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!!!
من فقط روزی ۲ تا مطلب می نویسم پس مواظب باشید...
سلام دوست من
خوش اومدی
فکر میکنم خوب میشناسمت...
فقط
کاری نکن دلخوری پیش بیاد
وگرنه مجبورم فیلترت کنم...ok!
شوخی کردم با اسم یه دوست هم نمیومدی بازم دوست مائی...
بازم میگم خوش اومدی دوست من!
سلام بچه ها چهارشنبه سوریتون بی خطر!
یه دوست خوش اومدی ولی ای کاش ملایمتر میومدی همین اول کاری کلی به دخترا متلک پروندی!بترس از غضب دخترا
یه دوست!
تو رو هم میشناسم...
دیگه ازین چیزا ننویسی ها ...
ما هم برا پسرا زیاد داریم ولی شاپرک گوش هممونو کشید!
تو هم کوتاه بیا...
همه با هم دوستیم و میخوایم با هم خوش باشیم باشه!!؟؟
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای اینجا چه خبر بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه رفته بودم بیرون 

بلاگمونو منور کردین
من فقط یه شب نبودم و تنهاتون گذاشتم ببین که کیا اومدن ؟؟؟؟
حیف که دیشب نبودم
ای کاش نمیرفتم ؛ حالا بیخیال
راستی مجتبی ومحمد خوش اومدین
آها ااااااااااااااااااا یه دوست این چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کلی خندیدیم بابا 











ولی اشکال نداره
حرفامونو به دل نگیر
سلام چطوری فرناز؟دیشب کجا بودی هان؟راستی برنامت چیه واسه امشب؟میری حکیم نظامی؟مامی من نمیزاره
سلام !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱
تو مامیت نمیذاره منم بابام ؛ فقط شاید رفتیم خونه مادربزرگم که اونم نزدیک به حکیم نظامیه؛ اگه بریم خونه مادربزرگم ؛ فقط کافیه به شوهر خالم یه اشاره کنی اونم جونش در میره واسه همین ترکوندنا ؛ البته اگه بابا نزنه تو ذوقش ؛ وااااااااااااااااااااااای اگه بشه چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟ حال میده بری حکیم نظامی 







نه بابا
منم شاید برم خونه مامان بزرگم البته با این تفاوت که خونه مامان بزرگه من کلی با حکیم نظامی فاصله داره
ولی همه جمعن قراره امسالم مثل سالهای پیش به اتفاق دخترخاله پسرخاله ها خونه مامان بزرگو بترکونیم البته خونه رو نه هاااااااااا یعنی کلی ترقه بترکونیم
الهی چهارشنبه سوریه امسال مامان بزرگمم مثل هر سال جیغ جیغ کنان میگذره که بچه ها بسه بچه ها آرومتر بچه ها همسایه ها
هه هه