نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن ، با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مردِ ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمهٔ عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست این همه قصهٔ فردوس و تمنّای بهشت گفتگویی و خیالی زِ جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچهٔ عقل هرکجا نامهٔ عشق است ، نشان من و توست سایه ! ز آتشکدهٔ ماست فروغ مه و مهر وه ! ازین آتش روشن که به جان من و توست....... |
شرمنده اسمش رو نمیدونم!
جیگر بود